یادداشتهای طه احمدیزاده (3) طه احمدیزاده 6 روز پیش پاپ و مرتد مایکل وایت 3.4 3 نکته جالبی که درباره برونو نظرم را به خود جلب کرد، مدّتِ هشت سالهی حبس او در زندان یا سیاه چاله های روم مقدّس است. چرا از وقتی که مأموران تفتیش عقاید او را در ونیز گرفتند، یعنی سال ۱۵۹۲ تا آخرین محاکمه اش در روم که منجر به سوزاندن او شد، یعنی ۱۶۰۰، هشت سال طول کشیده است؟ آیا کلیسا سایر بدعت گذاران را هم طی چنین بازه طولانی سرانجام اعدام میکرد یا برونو اینچنین شد؟ برونو که بوده و چه خصوصیت منحصر به فردی داشته است که کلیسا هشت سال معطل توبه او میماند؟ از طرف دیگر او در اول ورودش به ساختار کلیسا عضو فرقه دومینیکن ها شده است؛ فرقه ای که توسط دومینیک قدیس به منظور مبارزه با بدعت گذاران و تصحیح فرائض مسیحیت مثل ساده زیستی تأسیس شد و نخستین بار توسط ایشان بود که دستگاه های تفتیش عقاید شکل گرفت، و بعد تر از این فرقه جدا شده و از کلیسای تحت تعلیم ایشان فرار میکند.این که عضو این فرقه شد حاکی از روحیه بدعت ستیزی او و در عین حال مصلح بودنش است، اما جدا شدن از این فرقه چه چیزی را حکایت میکند؟ آیا او آن اصلاحی که مدنظر داشت را نمیتوانست در این قالب رغم بزند؟ اما او علیرغم اختلافاتش با کلیسا، با لوتر و کالون هم اختلاف دارد و هیچگاه خویش را پروتستان (معترض به کلیسا و این مسیحیت منحرف) ندانسته و به مسلک آنها در نمیآید. برونو در برابر دادگاه ونیز اعلام کرد:《 من کتاب های کالون و بدعتگذاران دیگر را خوانده ام، نه به این دلیل که تعالیمشان را بیاموزم یا آنها را تکمیل کنم؛ چون فکر میکنم آنها از خودم بی سواد ترند. این کتاب هارا صرفا از سر کنجکاوی خوانده ام.》(ص۱۲۴) او در اندیشه اصلاح است. 《او خودش را ضد کاتولیک نمی دانست امّا اعتقاد داشت که میتواند زندان بان هایش را به کیش دیگری بگرواند و عقایدش را حتی به خود پاپ بقبولاند 》(ص۲۳) او قاعده را به هم نمیزند. او زیر میز مسیحیت کلیسای کاتولیک واتیکان نزده است. او هشت سال پای ثمره درختی که با خون خود آبیاری کرده است نشسته است و من احتمال میدهم هم اوست که مقدمات عصر روشنگری و هدایت رنسانس به سمت صلاح و بالندگی را مهیّا کرده است. این پایمردی و ثابت قدمی، نکته جالب دوم است. او در دل همان نظامی که نکوهشش میکرد به نظام بهتر رهنمون شده بود (راهنمایی شده بود) چنانچه تمام راهبان اصلاحات خواه مانند کالون و لوتر. اما تنها جوردانو برنو است که که میخواهد از دل همان نظام به سمت نظام بهتر راهنمایی کند (نه با برهم زدنش). کاری که کالون و لوتر در آن عاجز بودند. آنها بدون حفظ نظام عقیدتی پیشین، نظامی نو درانداختند و ربط این نظام نوین با قبل را وا گذاشتند که منجر به شکاف و تعارض میان این دو منظومه عقیدتی و قتل های چند ساله میان مسیحیان کاتولیک و پروتستان شد. او تحولی که میخواهد بیافریند را با انقلابی در ابعاد سیاسی و اجتماعی توأم نمیخواهد. اودر پی ایجاد تحول در زمینه افکار و آراء است و انقلابش را در این زمینه ها پایه میریزد. او کتاب شام خاکستر را در دفاع از کوپرنیک و انقلابی که در تقابل با ایده زمین مرکزیِ ارسطو در زمینه اختر فیزیک به راه انداخت، نوشت. و کتاب شورهای قهرمانانه که در قالب شعر با ترکیبی فلسفی است را درباره تلاش انسان برای دستیابی به حقیقت مینویسد. او در حال انعقاد نطفهای در چرخه زمان است که بعد تر حامله افرادی مثل نیوتن، لایبنیتس و... میشود. تا آنجا که "مایکل وایت" که سرگزشتنامه نویسی زبده است مینویسد:《برونو یکی از شخصیت های تاریخی است که مدام، به نحوی مرموز در آنچه لااقل به ظاهر، مربوط به سرگزشتِ دیگر مردمان است، پدیدار میشود.》او تاثیر برونو را در زندگینامه نیوتن که در کتاب "نیوتن، آخرین ساحر" نوشته است، ردیابی میکند و باز نشان برونو را در زندگینامه داوینچی در کتابِ لئوناردو، اولین دانشمند، باز مییابد. برونو در جریان طرح نویی که برای اطلاح کلیسا و احیای مسحیت دارد در میاندازد، اینبار تماما به تمثال، شبیه مسیح است. او آمده تا مانند مسیح که معبد اورشلیم را از لُوس صرافان پاک کرد، حریم کلیسای واتیکان و دامن مسحیت را از لکّه کشیش های زراندوز پاک کند. و عصای شبانی مسیح را که در دست ایشان به قلادهی رام کننده مردم در جهت امیال کلیسا بدیل شده است باز به عیسی، خادم بلافصل خدا بازگرداند. اما موچنیگو شخصی که برونو را برای حمایت مالی و اجتماعی به ونیز دعوت کرده بود، مانند یهودا اسخریوطی او را به ثمنی بخش میفروشد و او به دستِ فریسیانی که اینبار درلباس کشیشانِ خادم مسیح خود را احیا کرده اند، به قیصر سپرده میشود تا اعدام شود. آثار او مانند شام آخری است که افکار او را به گوشت و خونش تبدیل کرده است تا بدن نیمه جان اندیشه و دین را ارتزاق و احیا کنند. او خود را در جهت بالندگی و هدایت غرب و انسانیت خرج کرد. روحش غریق رحمت باشد. یادش باعث فرخندگی باشد. 0 3 طه احمدیزاده 1403/9/3 منادولوژی (مقدمه شرح از بوتر و دیگران) گوتفرید ویلهلم فون لایبنیتس 5.0 1 اگر مضامین غنی ولی مجمَل تراث اسلامی ما مثل خطبه اول نهج البِلاغه نبود و هراس از متهم شدن به غرب زدگی و به تبع آن به وجود آمدن حجاب بر ادراک دوستان حزباللهی ام پس از این اتهامی که بهم شاید بزنند و دیگر میل نداشتنشان به شنیدن حرفم درباره این مرد بزرگ غربی، نمی رفت، میگفتم لایب نیتس را به عنوان یک مرجع تقلید، باید مقلّد بشویم. او انگار در پاره هایی دارد تفسیر سوره توحید می گوید و در جای دیگر مضامین مجمَل خطبه اول نهج البلاغه را تفصیل می دهد. فلسفه او بسیار بالنده است. و می تواند الگویی شگرف برای فلسفه ما باشد تا بتواند مانند او انضمامی بشود و مدرنیته ای چنان که خلق شد، رغم بزند. 0 4 طه احمدیزاده 1403/6/29 شازده کوچولو آنتوان دو سنت اگزوپری 4.4 382 توی سال کنکور، مدرسه مان برای اردوی مطالعاتی ما را برده بود مشهد. حسینیه قزوینیها. من همراه خودم کتاب شازده کوچولو را برده بودم. از این کتاب اصلا خاطره خوشی نداشتم. بچه ای حدودا هفت، هشت ساله بودم که به تشویق خانواده مبنی بر اینکه ما این رو خواندیم خیلی خوب بوده و حتی آقای خامنهای تعریفش را کرده است و غیره و غیره لای این کتاب را باز کرده بودم. چند صفحه اولش را خواندم. مار بوآیی که فیلی را خورده است. گوسفندی که درون خانه است. اصلا با کتاب حال نکردم انداخته بودمش گوشه کتابخانه. مقرر بود ده سال بگذرد و در هجده سالگی وقتی فشار کنکور دلم را برای فهم مطالبش آماده کرده بود به او برگردم. خلاصه یک روز صبح وقتی بچه ها خواب بودند و من زود تر پاشده بودم، شروع به خواندنش کردم. خواندم، اشک تو چشمانم جمع شد. خواندم گریه ام گرفت. خواندم و به مرحله های های بلند گریه کردن رسیدم. از ترس اینکه بچه ها از صدای گریه ام بیدار نشوند رفته بودم زیر پتو. بسیار حال من را خوب کرد. 0 13