یادداشت‌های نفیسه بهشتی (92)

            دقیقا چند روز قبل از اینکه این شماره آنگاه رو شروع کنم، برای اولین بار خیابون انقلاب رفتم‌‌.
راستش رو بخواین خیابون انقلاب خیلی ناامیدم کرد. با خودم می‌گفتم اینه انقلاب؟ اینه راسته کتاب فروشی ها و اهالی هنر؟
اونجا مثل نقل و نبات کتاب درسی و کنکوری ریخته. تا دلتون بخواد کتاب آموزشی زبان پیدا میشه.
فکر می‌کردم با خیابونی طرفم که دست فروش‌هاش، واقعا کتاب می‌فروشن. فکر نمی‌کردم کتاب‌های کپی از انتشارات معروف رو بفروشن.
این شماره رو که خوندم از ته دلم ناراحت شدم. چیزی که از خاطرات دیگران توی این شماره اومده، با چیزی که من دیدم زمین تا آسمون فرق داره. خوش به حال قدیمی‌ترها که اون فضای قشنگش رو دیدن...
دوست دارم به خیابون انقلاب جدید شانس دوباره‌ای بدم و ایندفعه به جاهایی سر بزنم که توی این شماره بهشون اشاره شده بود.
این شماره آنگاه رو دوست داشتم و نداشتم. چون ناراحتم می‌کرد دستم به خوندنش نرفت و خیلی دیر تموم کردم. مطمئنم برای کسی که مثلا ده سال پیش به این خیابون برو بیایی داشته، شماره جذابی می‌تونه باشه.

مطالبی که دوست داشتم:
- این خانه سیاه نبود - فاتح صهبا
- با تمام عشقی که ورزیدیم...
- چه بلاها که بر سر فرهاد نیامد
- انجمن کتاب‌های ممنوعه - علی امیرریاحی
- از پاتوق کتاب تا بازار کتاب - آرش حسن‌پور
- در سه لنگه - علی خدایی
- چهار اقلیم در چهارسوی میدان - بنوشه فرهت
- دیروز انقلاب - لیلا نصیری ها
- عشق در خیابان انقلاب - محمد طلوعی
          
            این شماره ناداستان خیلی بهتر از شماره‌های قبلی‌ش بود. نمی‌دونم تاثیر موضوع این شماره‌ست، یا تغییر سردبیر.
اولین روایت، از مهراوه فردوسی (سردبیر) در مورد بابک خرمدین و مادر و پدرش هست. به نظرم خیلی اشتباه بزرگیه این روایت رو اول انتخاب کنی... تقریبا دو، سه روز دستم به شروع مجله نمی‌رفت و نفسم می‌گرفت وقتی به قتل بابک خرمدین فکر می کردم. چه برسه به اینکه جزییات این پرونده رو بخوام بخونم... هنوزم بهش فکر می‌کنم حالم بد میشه. 
ولی من فکر می‌کردم فقط با روایت اول قلبم درد می‌گیره. بعد فهمیدم با اکثر روایت‌ها همین حس رو دارم. اونقدر برام سنگین بود که بند به بند پیش می‌رفتم و بینش چند ثانیه تنفس می‌دادم به خودم.
گمونم فقط اگه سرپرستی بچه‌ای رو به عهده داشته باشین عمق درد روایت‌ها را متوجه میشین.
از بین شماره‌های منتشر شده، دردناک‌ترین شماره ناداستان برای من همین شماره بود.

دست مریزاد می‌گم به تیم ناداستان. بعد از مدت‌ها شماره‌ای چاپ کردن تا من بتونم برم به اطرافیانم بگم "راستی شماره جدید ناداستان رو خوندی؟"

دیگر روایت‌هایی که دوست داشتم:
- آشپزخانه‌ی جهنم
- زندگان ناپدید
- نشان دادن دنیا به تو
- حرفی که از گفتن آن عاجزیم
- خانه‌ی سمیه
- زمین من
- بچه‌ها در پس کوچه
- لانه‌ی بچه گنجشک‌های مُرده
- خرده جنایت‌های بچه‌داری
          
            روایت های این شماره رو دوست نداشتم. اصلا برای من جذاب نبودن. در واقع می‌خواستم دو ستاره بدم، ولی به خاطر اون روایت های که خوب بودن و چهار ستاره ای بودن، سه ستاره دادم.

روایت هایی که خیلی خوب بودن:
- "صحنه ای برای نامرئی شدن"؛ یاسمن اسلامی
- "هجده سالگی، نقطه‌ی امن"؛ امیر محمد محدثی
- "یک دور کامل"؛ مگان دام
- "به مقصد ابدیت"؛ ژاله اصفهانی
- "عبور از میدان چه کنم"؛ مژگان سلمان زاده، نغمه پروان، نیلوفر محمودی گنرق (کلا با روایت های آقایون این قسمت ارتباط برقرار نکردم دی:)

طرح جلد این شماره رو هم دوست نداشتم.
از روایت های بعلاوه ناداستان، فقط روایت راضیه مهدی‌زاده رو خوندم، چون نوشته های قبلی شون رو دوست داشتم. به اون هم از پنج امتیاز، سه امتیاز میدم. برای من گذر عمر و جوانی همون چین و چروک های دور چشم خواهرمه وقتی می‌خنده و نمی‌دونه چقدر زیبا میشه.

یه توضیحی هم برای روایت خانم یاسمن اسلامی بدم، اول که این روایت رو شروع به خوندن کردم، از خامی متن شوکه شدم، بعد عصبانی شدم که چرا اینقدر ضعیف نوشته شده، چقدر ناپخته ست، که چی مثلا؟
ولی هرچی بیشتر خوندم، دیدم چقدر شبیه احساسات گذشته منه. همون دغدغه ها، همون طرز فکر ها، همه چی، همه چی همونه! نویسنده این روایت هم که در ابتدای جوانی هستن... 
اینجا بود که فهمیدم جوانی ربطی به سن نداره... و من احتمالا در انتهای جوانی هستم.
خوشحالم که این دوره‌ رو دارم می‌گذرونم.