یادداشت
1403/8/15
آبلوموف بسیاری درباره این کتاب نوشتهاند. آمدم چند خطی بنویسم، اما خود را خستهتر از آن دیدم که قلم به دست بگیرم؛ شاید باید تنبلی پیشه کنم و راه ایلیا ایلیچ را در پیش گیرم! از ابتدای مطالعه چنین به نظرم آمد که نویسنده، پیش از نگارش کتاب، به آفرینش شخصیتی به غایت خسته، بیحوصله و تنبل دست زده است و سپس تلاش کرده تا با قراردادن او در موقعیتهای مختلف، مانند ارتباط با دوستان، انجام کارهای اداری، عشق و ...، سطح تنبلی و واکنش او را در هر موقعیت بسنجد و در ادامۀ مسیر، او را بهتر بشناسد و به مخاطب بشناساند. با این حال، هر چه پیشتر رفتم، دریافتم که طرح نویسنده برای پرداخت چنین شخصیتی، کاملتر و منسجمتر از آنچه میپنداشتم، بوده است و بیان خستگی و تنبلی او، تنها به احساس زبونی محدود نمیشود؛ بلکه در برخی لایههای پیچیدهتر درونی، علل و اسباب احساسی و فلسفی نیز دارد. آبلوموف در ارتباط با هر کاری که به تغییر مناسبات اجتماعی یا اصلاح ساختار بینجامد، ناامیدی خود را از تغییر دیگران با بهانه خستگی میپوشاند. سامانۀ واکنشی روحی او چنین است که بهمنظور کمتر آزار دیدن از واقعیتهای اطراف، خود را از آن جدا میکند تا از مکافات سروکلهزدن با انسانها و نظامهای معیوب و بوروکراتیک در امان بماند. جذابترین بخش کتاب که مرا مجاب کرد ایلیا ایلیچ صرفاً زاییدۀ بارقۀ ناگهانی ذهن نویسنده نیست، بلکه یک شخصیت کامل، پخته و عمیق است، بیان خواب او در چند فصل بود که گویی واکاوی ذهن این شخصیت توسط یک روانکاو ورزیده انجام گرفته است. آفرینش چنین تصاویر و بیان خواستههای ایلیا ایلیچ، هرگونه شک و شبهه نسبت به توان نویسندگی نویسنده را از ذهن من زدود. مسالهای ذهنم را مشغول کرده است؛ در رمانها و ادبیات، نویسنده چنان محبوب را در چشم عاشق میستاید که گویی موجودی افسانهای است و طوری مخاطب را بار میآورد که اگر زن دیگری را در جهان ندیده باشد، تا پیش از شناخت کامل، به نواقص (ذهنی، اخلاقی و ...) او پی نمیبرد. این نوعی خروج از رئالیسم و کورکردن چشم خواننده است؛ گویی عشق و احساسات، همه نقصها را زرین جلوه میدهد و دیگر هیچ کاستی و بدی باقی نمیگذارد. درست است که «حبالشئ یعمی و یصم»؛ عشق کور و کر میکند و مغز در وضعیت عشق، کمتر حاضر است دودوتا چهارتا کند و خوب و بد را با هم بسنجد، چراکه در آن شرایط، هوا هوای خواستن است نه دانستن؛ اما عاشق واقعی باید نواقص و ایرادات محبوب را نیز ببیند و خرد را اندکی با عصاره قوی عشق بیامیزد، خوب و بد او را بسنجد و آنگاه تصمیم بگیرد که عاشق بماند. در غیر اینصورت، صرفاً تصویری افسانهای و معصوموار از محبوب ترسیم میشود که انتظارها را بالا میبرد و انسان به محض دیدن اولین نقص رفتاری از او، دلزده میشود و احساس میکند که سخت در اشتباه بوده است. شاید هم این دلزدگی، بخشی از بلوغ فکری و روحی فرد است تا از محبوب زمینی به محبوب آسمانی ره یابد و دل در گرو عشقی افلاکی بگذارد؟ پ: اشاره به نواقص زن در ادبیات، نافی نواقص مرد نبوده و نیست. 🖊️سیدعلی مرعشی ۱۵ آبان ۱۴۰۳ 🪩https://eitaa.com/marashi_books
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.