بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت امیررضا سعیدی‌نجات

                بسم الله

همه‌مان از ظلم به سیاه‌ها در دوران مختلف و به خصوص در زمانه منتهی به عصر تکنولوژی شنیده‌ایم...
به عقیده من مردان و زنان آفریقایی صاحبان حقیقی تمامی چیزهایی هستند که امروزه دارایی ما از تکنولوژی به حساب می‌آید... چه کسی گفته است که اگر این حجم از ظلم به آن‌ها روا داشته نمی‌شد آن‌ها خود چنین پیشرفتی نمی‌کردند؟ چه کسی گفته است که اروپا و اروپاییِ عصر انقلاب صنعتی به تنهایی می‌توانسته چنین پیشرفتی بکند؟؟
یکبار برای همیشه با خودمان رو راست باشیم و ببینیم آیا جز این است که دنیا، این حجم پیشرفت تکنولوژی، بعد از انقلاب صنعتی و حتی قبل از آن را در ازای خون مظلومانه (شاید) میلیون‌ها سیاه پوست و سرخ پوست به دست آورده است؟

داستان ریشه‌ها بیان تمامی لطمات و صدماتی است که به لحاظ جسمی و روحی بر یک خاندان آفریقایی روا داشته شده است...یادم نمی‌آید چند سال از خواندن این کتاب برایم می‌گذرد اما همینقدر می‌دانم که حقیقتاً یکی از کتاب‌های دردناک و عمیقی بود که کاملاً تحت تأثیر قرارم داد.
شما در دل این کتاب، با ده نسل از یک خانواده روبرو هستید. و تمام ظلم و ستمی که به یک یک اعضای این خانواده به مثابه جزئی در نمای کلِ سیاه‌ها وارد شده است را می‌خوانید.
در انتهای داستان می‌بینید که حتی در زمان امروز هم، پس از این حجم ناگواری و ظلم، باز هم این نژاد مظلوم مورد ستم قرار گرفته و می‌گیرد.

الکس هیلی به عنوان آخرین عضو این خانواده که راوی کتاب است تمام داستان را برای ما بازگو می‌کند.

یادم نمی‌رود که در انتهای کتاب با آنکه می‌دانستم نویسنده نسل دهم این خانواده است اما گویی برای زمانی کوتاه این مطلب کاملاً از ذهنم دور شد و زمانی که به انتهای کتاب رسیدم، بعد از حدود هفتصد صفحه خواندن از دردها، رنج‌ها، اسارت‌ها، تحقیرها و دوری‌ها، وقتی الکس هیلی گفت که: من آخرین نفر از این خاندان هستم. برقی مرا گرفت و شوکه شدم. نای از بدنم رفت. انگار که از فضایی خارج و بدون هیچ‌گونه پیش‌زمینه‌ای به سیاره‌ای ناشناخته وارد شدم و احساس کردم تنها من هستم و او. دوست داشتم تمام رنج‌های خاندانش را بر روی دوشش گریه کنم. احساسم حقیقتاً قابل بیان نیست و بعید می‌دانم کسی آن را دقیقاً درک کند اما ناگهان مواجه شدن با نسل دهم از کسانی که هیچ امیدی به ماندن شان نداشتی و بلاهایی که بر سرشان آمده، تنها صورت مرگ را مقابل چشمانت گسترده است، اتفاق ویژه‌ای است. گویی تمام دنیا می‌خواسته نگذارد که الکس هیلی بوجود بیاید و این جریان ننگین را روایت کند. اما او به سان منجی یا ابرقهرمان خاندان خود که نه، بلکه منجی تمام سیاهان آمده است تا داغ و رنج چند صد ساله را با ما در میان بگذارد. آیا چنین شخصی و چنین حسی شما را به سیاره دیگری نمی‌برد؟
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.