یادداشت پواد پایت
آخرین کتابی که تموم شدنش انقدر ناراحتم کرد یادم نیست. «یک مهمانی، یک رقص» احتمالا همیشه با من میمونه چون اتفاقات چندماه اخیر زندگی رو لابلای صفحاتش دفن کردم و شبهای سخت رو تونستم با داستانهاش، سالم رد کنم. کتاب رو اگر چند سال زودتر میخوندم قطعا انقدر باهاش حال نمیکردم. این درهمآمیختنی که فضای زندگی روزمره با نمودهای دینی و اعتقادات کاراکترهاش توی این کتاب داره، برای مایی که درام داستانیمون با فرهنگ دینی هیچوقت درست جمع نشده و همیشه داستانهای گلدرشت آزارمون داده مثل یک معجزهست. دوست داشتم وقت بود و خیلی خیلی بیشتر درموردش مینوشتم. در مورد دنیاسازیاش. که چطور داستانهایی که جغرافیایشان از روسیه تا لهستان و آمریکا میروند، انقدر دنیاهایی شبیه به هم دارند. یا در مورد شباهتش. که چقدر مسائل مشترکی بین یک خانواده یهودی و بک خانواده مسلمان وجود دارد. پ.ن: ترجمهی خوب واقعا نجاتدهندهست. بعضی داستانهای کتاب پره از مراسمهای عجیب و غریب یهودیها و کلمات تخصصی مربوط به فرهنگشون اما نثر قوی یکجوری آدم رو همراه میکنه که اصلا احساس غریبگی بهش دست نمیده.
22
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.