یادداشت حسنا امیدوار
1403/5/7
4.3
7
درباره ی دختری به نام سدی است که خواهرش ایوا می خواهد به پیش دبستانی برود. سدی فکر می کندباید ایوا را آماده کند پس کلاس مخصوص خودشان را آماده می کند و همه چیز را به ایوا می گوید. اما وقتی بابا به خانه می آید ایوا حتی سرش را بلند نمی کند. به بابا می گوید دارم ریاضی حل می کنم اما من نمی دانم ریاضی چیست.مامان و بابا با سدی حرف می زنند. سدی دست از کار هایش می کشد. روز اول مدرسه وقتی از هم جدا می شوند دلشوره ی سدی شروع می شود. زنگ تفریح می رود ببیند ایوا چه کار می کند می بیند دارد با دوست های جدیدش بازی می کند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.