یادداشت معصومه سعادت

                ملغمه ای از داستان های آبکی مودب پور طوری، که نه برای کودک و نوجوان مناسبه نه به درد بزرگسال می خوره!

دختری به نام گیتی که در فقر مطلق دست و پا می زنه، وقتی برای تن فروشی می ره در خونه یه پیرمرد پولدار، یه پسر واکسی بهش پول دوا درمون مادرش که سرطان داره رو می ده! تو بیمارستان آقای دکتر عاشق گیتی می شه و با هم ازدواج می کنن، پول رو می برن که به پسر واکسی پس بدن، تصمیم می گیرن خرج دختری کنن که اون هم پدر کوری داره و تو خونه های وقفی مسجد زندگی می کنه ولی یه نامزد پولدار داره و لنگ جهیزیه ست برای ازدواج!!
بعد در این بین دو تا داستان بی سر و ته دیگه هم در جریانه!

-_-

به خاطر حجم کمش بهش ستاره دادم، چون زود تموم می شه راحت می شید!
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.