یادداشت joiboy
1403/3/30
جلدی بود که خیلی سریع گذشت و خیلی سریع تموم شد....🥲 اتفاق خاصی اون طوری نیوفتاد و همه چیز داشت برای پایان این جلد اماده میشد ولی روند تندی داشت..... جلد جالبی بود ولی حرف خاصی برای گفتن نداشت و بیشتر آماده میکرد همه چیو برای جلد بعد و نتیجش...... . . 🛑از اینجا به بعد اسپویل داره حرفام نخون🛑 . . برگشتن دارن به شهرشو واقعا دوست داشتم و چیزایی که مجبوره باهاشون کنار بیاد..... پسر استیو خیلی شخصیت جالبی داره ولی ایکاش بیشتر بهش بپردازه و استفاده کنه..... چنتا اتفاقو دوباره حدس زدم که یکم یجوری بود برام این جلد چون میدونستم قراره چه اتفاقی بیوفته....😅🥲 من دوست دارم نویسنده یه کاری کنه نشه داستانو حدس زد ولی خب شاید من اینطوریم ..... اذیت نمیکرد حدسا و نمیشه اتفاقات اصلی و مهمو حدس زد ولی خب مثلا یه معما رو دارن شان مطرح میکنه و خیلی روش مانور میده و هی تکرارش میکنه ولی معما به شدت قابل حدسه و این یکم یجوری بود برای من ...... پایان شوکه کننده و غمانگیزی بود با اینکه حدس میزدم اینطوری قراره بشه ولی بازم منتظر بودم حقیقت نداشته باشه که خواهر دارن با استیو ازدواج کرده باشه و بچه دار شده باشن.... از استیو متنفرم مخصوصا بعد این کاری که کرده...... واقعا نمیدونم چطور میخواد جمع کنه توی یه جلد دیگه و این استرسی که وارد میکنه از نتیجه نبردم خیلی گنگ و وحشتناک میکنه پایان این مجموعه رو...... . بریم برای جلد بعدی تا ببینیم چی کار میخواد بکنه دارن شان💪......
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.