یادداشت حسین
1402/2/21
موضوع این مناظره، اینکه آیا جهان مدرن در مسیر درستی قرار دارد و اینکه اگر این گونه نیست، چه مسیری را باید در پیش بگیریم، مدتهاست که برایم یک مساله شده است. از آنجایی که ویدیوی این مناظره را قبلا در یوتیوب پیدا کرده بودم، تصمیم گرفتم همزمان با تماشای مناظره کتاب را هم بخوانم که یک مقایسهی ترجمهای کرده باشم. ترجمه واقعا بد بود و پیشنهاد میکنم که مناظره را در یوتیوب ببینید. علاوه بر این، در ویدیو مناظره میتوانید به بامزهبازیهایی بخندید که در کتاب حس نمیشود. با این حال چند مصاحبهی اضافی پایان کتاب آمده بود که برای من جذاب بود. <a href="https://youtu.be/eUmBWB54riE">لینک مصاحبه</a> مناظره بین استیون پینکر و مت ریدلی به عنوان موافقان پیشرفت، و مالکوم گلدول و آلن دوباتن به عنوان منتقدان پیشرفت بود. به نظر من، بیشتر حرفهای درست و حسابی بین پینکر و دوباتن رد و بدل شد. مشکل اصلی من این بود که طرفین ذرهای حرف همدیگر را نمیفهمیدند و فقط حرفهای خودشان را میزدند! با این حال چیزهای زیادی یاد گرفتم و لذت بردم. یک کمی از حرفها مینویسم. اول از همه استیون پینکر به ده مورد اشاره میکند که نسبت به ادوار گذشته در آنها پیشرفت داشتهایم: افزایش میانگین طول عمر بشر، بهبود سلامتی و مواجهه با بیماریها، رفاه بیشتر، صلح، امنیت، آزادی، دانش، حقوق بشر، عدالت جنسیتی و در نهایت افزایش هوش میانگین افراد در جامعه. هیچگونه شکی نیست که تکتک این موارد نسبت به سدههای گذشته بهشدت بهبود یافتهاند و با در نظر گرفتن همین نرخ پیشرفت، جهان آینده مکان بهتری برای زندگی خواهد بود. بعد از این دوباتن نقدهای خود را ایراد میکند. اول از همه کشور سوییس را مثال میزند و میگوید با وجود پیشرفت در موارد بالا، مردم در آنجا هنوز خوشبخت نیستند. دلایلش را هم میگوید که بهنظرم واقعا سطحی و خام است. جلوتر پینکر در رد حرفهای دوباتن میگوید: آیا میخواهید با دهقانی در کامبوج ، سودان، بنگلادش یا افغانستان تماس بگیرید و بگویید: «گوش کن، به خاطر مرگ همسر یا فرزندت هنگام تولد نگران هستی؟ درست است که تو پر از آفت و انگلی، چیز زیادی برای خوردن نداری، اما به من اعتماد کن. زندگی در کشوری مثل سوئیس هم تحفهای نیست. این درست است که [در سوئیس برخلاف بنگلادش ممکن است فرزند اولت ممکن است از سال اول زندگی جان سالم به در ببرد اما وقتی نوجوان شد با خیرهسری در چشمهایت چشم میدوزد. ممکن است در [در سوئیس برخلاف افغانستان مجبور نباشی در سایه جنگ و نسلکشی زندگی کنی اما مردم نظرات مزخرف خود را ابراز میکنند! ممکن است [در سوئیس برخلاف آفریقا در معرض گرسنگی نباشی اما گاهی که شراب مینوشی ممکن است که کمی بوی میوه پوسیده مشامت را بیازارد! اما تمام داستان همین نیست. چیزی که بهنظر میآید پینکر در مقابل دوباتن آن را در نظر نمیگیرد، کمی به مساله اخلاق و ارزیابی آدمها از میزان خوشبختیشان برمیگردد. دوباتن روی این تاکید میکند که پیشرفتهای علمی، زندگی آدمهای دوران مدرن را پرمعنیتر نکرده. او آنا کارنینا را مثال میزند و میگوید که آنا از هیچیک از موارد دهگانهای که پینکر اشاره کرده در رنج نبوده، با این حال این موضوع رمان تولستوی را اثری مفرح نکرده است. دوباتن اشاره میکند که با وجود همه درخششهای علمی، آزمایشگاههای دانشمندان از پس مسائلی که ادبیات به آنها اشاره کرده برنیامده است. او میگوید: اگر هملت پا به آزمایشگاه شما میگذاشت چه میکردید؟ چگونه میتوانید معضلاتی را که ائوریپیدس مطرح کرده بود را ببینید؟ یا اینکه سطوحی از ناخرسندیهای بشری را که کافکا اشاره کرده بود را ارزیابی کنید؟ در اینجا پینکر، متکبرانه همه اینها را قصه میخواند و شخصیتهای ادبی را تخیلی میداند. این به نظرم نقطه ضعف اوست. دوباتن اشاره میکند که دانشمندان رادیکال خود را پیروز ماجرا و بینیاز از معنویات میدانند. از دید علم کنونی ما دیگر به اساطیر، ادیان و یا ادبیات نیاز نداریم. بگذارید نظر خودم را بگویم. به نظر من، دورهای که در آن زندگی میکنیم بهترین دوران برای زندگیکردن است. (به طور میانگین) پیش از این در تاریخ هیچگاه اینقدر زندگی بینیاز از جانکندن نبوده. در دورانی هستیم که امکان زندگی مناسب و انتخابکردن تقریبا برای درصد خوبی از آدمها مهیاست. همین صد سال پیش در ایران و طی یکی-دو سال، نیمی از مردم به خاطر بیماری و قحطی بزرگ تلف شدند. اما در حال حاضر کافیست همین زندگی روزمره و مسائل عادی را در نظر بگیریم: کتابهایی که میخوانیم را خودمان انتخاب میکنیم، تقریبا امکان دیدن تمام فیلمها و سریالهایی که در ذهن داریم، مهیاست. هرجایی که باشیم با دسترسی به اینترنت میتوانیم هرچه را که بخواهیم یاد بگیریم و علایقمان را دنبال کنیم. امکان اینکه از گرسنگی و یا قحطی بمیریم، تقریبا صفر است و پیشرفت پزشکی، امکان جانبهدربردنمان را به شدت افزایش داده. همه اینها با گذشت زمان در حال بهبود یافتن هستند. بیشتر اینها را هم مدیون علم و تکنولوژی هستیم. اما نباید نقصهایمان را فراموش کنیم. خرد عظیم مسیحیت در این است که همه ما ناتوان، شکننده و درهمشکسته هستیم. کانت میگوید که از الوار خمیده انسان، هرگز هیچ چیز صافی ساخته نشده است. به قول دوباتن ما مخلوقات ناقصی هستیم و نیازمندیم که نقاط ضعفمان را به یاد داشته باشیم تا انسان خوبی باشیم. مهربانی، گذشت، تواضع و همدلی، تمام این فضایل انسانی، از نقصهایمان میآیند. در نهایت برخلاف نظر شرکتکنندگان مناظره، به نظرم این دو موضوع به راحتی قابل جمعند. بنظرم ما باید در جستجوی علم باشیم. سعی کنیم جهانبینیمان را با کمک دانش بهبود ببخشیم و سعی در پیشرفت داشته باشیم. اما در این بین نباید خود را بینیاز از حکمتِ علوم انسانی بدانیم. ما نیازمندیم که انسانهایی علمگرا باشیم که معنویت (چه معنویت دینی و چه معنویت سکولار) را در جز به جز زندگیشان از یاد نمیبرند.
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.