یادداشت هوفر حسین

راستان
        صحبت ووآنوف و آننکوف تو بخشی از نمایشنامه خیلی جالبه. که ووانوف میگه ترجیح میده تو جلسات شرکت کنه به جای اینکه بمب بندازه چون با اینکه «جان انسان در خطر است، خطر را نمی‌بیند و کورمال کورمال راه می‌رود» و آننکوف میگه ولی اخر هممون زندان و چوبه دار و ووانوف میگه «اما ادم زندان و چوبه دار را مثل آن کسی که باید بکشدش نمی‌بیند. آن‌ها را در خیال مجسم می‌کند» و آننکوف میگه وقتی به زندان افتادی که نمیتونی دیگه نادیدش بگیری و اینجا ووانوف مسئله اصلی رو بیان میکنه، مسئله تصمیم‌گیری. که من لازم نیست وقتی تو زندانم تصمیم بگیرم ولی وقتی میخوام ادم بکشم منم که باید تصمیم بگیرم. و جالبه که هر ادمی چطوری از این تصمیم‌گیری فرار میکنه.
      
11

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.