یادداشت زهرا

زهرا

زهرا

1402/12/26

آخرین چیزی که به من گفت: رمان
        ساعت ۴:۱۵دقیقه بامداد۲۶ اسقند ۱۴۰۲.هوا بارونیه . سر شب که شروع کردم به خوندن ، صدای رعدو برق هم میومد اما الان دیگه قطع شده.
کتاب رو الآن تموم کردم. قرار بود این کتاب و روزها در کتابخانه موریساکی رو تاآخر تعطیلات عید نگه دارم و هرروز یمقدار مشخصی ازشون رو بخونم که زود تموم نشن اما گمون نکنم بشه.نسخه چاپی خوندن واقعا یه مزه دیگه داره.کتاب خوبی بود، عاشقانه ش رو دوست داشتم، اون انفصال جبرآمیز شخصیتها و اشتیاقشون برای بودن درکنار هم تو فصلای آخر خیلی به چشم میومد و من همش باخودم فکر میکردم اگر بجای هانا بودم همچین تصمیمی نمیگرفتم.بُعد معمایی خیلی خاص یا عجیب غریبی نداره کتاب. من شاید بعدها دوباره بخونمش یبار دیگه، نه بخاطر داستانِ کتاب، بخاطر یسری  جملاتش که ارزش هایلایت کردنو داره.
      
5

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.