یادداشت مروه غلامرضائی
5 روز پیش
کتاب را توی روزهای پرالتهاب سال دوم طوفان الاقصی تمام کردم. هر روز خبر شهادت سرداری را میشنویم. رمان خار و میخک شهید یحیی سنوار تازگی ترجمه شده. میگویند پیرمرد میخواست این روزهای میانسالی، برود یک گوشه باغش، زیر درختان زیتون بنشیند، قهوه بخورد و برای نوههایش قصه بگوید، اما دشمن صهیونیست، مجبورش کرد اسلحه بدست بگیرد... این کتاب عشق و تعلق خانوادگی را خیلی خوب نشان داد. مردی که عاشق خانوادهاش بود، اما توی ۴۶ سالگی، بخاطر همین عشق و خانواده، مجبور شد سلاح دست بگیرد... پیرمرد میخواست برگردد به جویجان، توی کشاورزی به پدر کمک کند. زیر درختان بنشیند و برای بچههایش قصه بگوید،ولی... این کتاب معنی ما برای عشق و برای صلح میجنگیم را خیلی خوب نشان داد
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.