یادداشت پواد پایت
1402/8/17
3.0
1
یکی از آن فیلمهای کند و کشدار اروپایی را تصور کنید که هر لحظهاش به خودت فحش میدهی چرا دارم این فیلم را میبینم. بعد شب که میشود، قبل خواب، به خودت میآیی و میبینی داری به تمام کاراکترهای فیلم فکر میکنی. همان کاراکترهایی که چند ساعت تحملشان کرده بودی حالا جلوی چشمهایت رژه میروند. یک نوع اثرگذاری مخصوص خودش. این کتاب دقیقا برایم از همان جنس تجربه بود. ممواری کند و بدونِ تقریبا هیچگونه اتفاق دراماتیک، اما با توصیفات خیلی زیادی که تو را در دنیایش ببرد. داستان زندگی نویسندهای که مادرش را از دست میدهد، اما رابطهاش با مادرش تقریبا هر چیزی بوده به جز رابطه مادرفرزندی کلاسیک. احتمالا یادداشتی که مینویسم برای قضاوت دیگران نباید ملاک باشد، چون چند شبی که داشتم کتاب را میخواندم تب بالا داشت داغونم میکرد و لابلای خواب شبهایم چندباری توهمی هم شدم. دوست داشتم وقت کافی داشتم و به اندازهای که باید، به ترجمه و ویرایش کتاب فحش میدادم. ویرایش که چه عرض کنم، تقریبا هر سه جمله یکبار احساس میکردم اولین نفری هستم که دارم این متن را میخوانم و هیچ کسی بعد از ترجمهی اولیه نگاه هم بهش ننداخته. تقریبا اکثر فیلمهای کند اروپاییای که دیدم را نتوانستم تا آخر تحملکنم. این کتاب هم همینطور. یکی دو فصلش را پریدم. در مکتب ما، بالاخره همان طور که تا وقتی هیچکاک هست، نباید درام و تعلیق را ول کنیم و خودمان را زجر بدهیم، نباید رمان دراممحور را ول کنیم برای ژست فرهیختگی 🤝
(0/1000)
1402/11/22
0