یادداشت

هیولایی صدا می زند
        داستان پسری به نام "کانر"؛ پسری نه آنقدر کوچک که یک بچه باشد، و نه آنقدر بزرگ که یک مرد.
و این پسر باید با هیولایی دست و پنجه نرم کند؛ هیولا، نه آن درخت سرخدار غول‌پیکری است که شب‌ها جان می‌گیرد و به سراغ کانر می‌آید، بلکه موجودی بسیار پیچیده‌تر و در عین حال ساده‌تر از آن که کانر بخواهد به آن اعتراف کند.
یک فانتزی سبُک زیبا و کم‌نظیر درمورد درد و رنج انسان. حتما بخوانید و به هیچ وجه از دستش ندهید.
البته من از ترجمه‌ی خانم پورعسکر (نشر تندیس) رضایت چندانی نداشتم.
      

24

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.