یادداشت
1402/4/15
4.3
10
داستان پسری به نام "کانر"؛ پسری نه آنقدر کوچک که یک بچه باشد، و نه آنقدر بزرگ که یک مرد. و این پسر باید با هیولایی دست و پنجه نرم کند؛ هیولا، نه آن درخت سرخدار غولپیکری است که شبها جان میگیرد و به سراغ کانر میآید، بلکه موجودی بسیار پیچیدهتر و در عین حال سادهتر از آن که کانر بخواهد به آن اعتراف کند. یک فانتزی سبُک زیبا و کمنظیر درمورد درد و رنج انسان. حتما بخوانید و به هیچ وجه از دستش ندهید. البته من از ترجمهی خانم پورعسکر (نشر تندیس) رضایت چندانی نداشتم.
24
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.