یادداشت یاسین خسروی

سرود کریسمس: به نثر داستان ارواح کریسمس
        می‌دونید...
همیشه از همون زمانی که اسکروچ رو شناختیم، همه اونو به چشم یک آدم بی‌احساس و بی‌وجود دیدیم.
خوبی کتاب خواندن اینه که همیشه می‌تونی به وجهه‌های مختلف برادشتشون کنی.
هر نویسنده‌ای چه دیکنز، چه تولستوی، چه دومآ همگی داستان‌هایی نوشته‌اند که می‌شه به شکل‌های متفاوتی برداشت بشن، برای اولین بار بیایم اسکروچ رو نه با دیدگاه دیکنز و مارلی بلکه از نگاه خودمون و خود اسکروچ ببینیم، مشکل دورانی که چارلز دیکنز باهاش درگیر بود، سردرگمی بود نه ناخن خشکی اسکروچ. یه بار هم شده بیاید از دنیای خودمان اسکروچ را ببینیم نه دنیای دیکنز و کریسمس‌.
اسکروچ همونطور که با روح دوم یعنی بعد مارلی، اولین روح کریسمس به گذشته و کودکی خودش برگشت، به دورانی که کودکی پیش نبود، مظلوم و معصوم. اگه دقت کرده باشید اسکروچ در خانواده‌ی جالبی بدنیا نیامده بود و در مدرسه هم کسی محل بهش نمی‌ذاشت چه درست، چه غلط؛ تنهایی در کودکی، بر اساس منطقه‌بندی‌های سیستم آموزش انگلستان به احتمال زیاد همه اشخاصی که در داستان هستند از خواهر و کارمندانش گرفته در اون مدرسه در یک ناحیه پیشش بودن، با اولین روح،  اسکروچ می‌بینیم که کسی به جز یه دختر بهش حتی کریسمس رو هم تبریک نمی‌گه، طبیعتا هم میره خونه کریسمس تو سرش کوبیده میشه و از همکلاسی‌ها و همه افراد دور و برش که در آینده میبینه متنفر میشه‌، کدوک که نمیتونه یه سری چیزها رو تحمل کنه!
با روح سوم به کریسمس حال میریم جایی که اسکروچ شادی خانواده‌اش رو میبینه و لذت می‌بره، برعکس چیزی که هممون فکر کردیم بی‌احساس نبود مخصوصا وقتی که دو بچه رو میبینه جهل و نادانی، اسکروچ می‌ترسه ، یعنی اینکه اون بچه‌ها رو خیلی خوب درک می‌کنه پس بی ذات نیست.
کسی مثل اسکروچ رو ما می‌سازیم، نه پول و ثروت.
اسکروچ در اول کتاب تمایلی به کمک به خیریه و مردم نداره چون هیچ کس به جز خواهرزاده کوچکش به خودش زحمت محبت به اونو نداده، در حالی که برای موفقیت تلاش می‌کرده تنها و بی‌کس بوده...
زندگی همه‌ی آدما مثل یک گل هستش در حالی که خارهایی بر ساقه اون قرار داره، سختی‌های زندگی آنقدر گلبرگ‌ها رو میکنن تا به جز یه تار خاردار و بد شکل چیزی نمونه، اسکروچ دیگه کارش به اونجا کشیده شده...
پس مارلی و ارواح به اون فرصتی دیگه میدهند و اسکروچ به ذات واقعی خودش برمی‌گرده‌.
هممون خیلی شبیه اسکروچیم مگه نه؟!
مواظب باشیم، شاید به ما فرصتی داده نشه! 
بیاید با دوران خودمون این داستان رو تحلیل کنیم، این داستان ماست که دیگه حتی نای گفتن سال نو مبارک! رو هم نداریم، فکر کردیم که خیلی از اسکروچ پاک‌تریم؟!
خب شاید، ولی با رفتارهایمان قراره اسکروچ‌های زیادی بسازیم، فکر کردید مارلی چرا اون همه یوغ به گردنش بود؟! 
صد در صد یکی یوغ‌ها به خاطر کمک نکردن به خودش و اسکروچ بود.
مهربونی و هدیه  یک گلبرگ تنها کاری که می‌تونیم انجام بدیم، بیاید همه‌امان مثل خواهرزاده اسکروچ باشیم
حتی در حد لبخند و فریادی محبت کنیم.

به قول حافظ:

پیوندِ عمر بسته به موییست هوش دار
غمخوارِ خویش باش، غم روزگار چیست؟
معنیِ آبِ زندگی و روضهٔ ارم
جز طَرفِ جویبار و میِ خوشگوار چیست؟
      
47

4

(0/1000)

نظرات

واقعا یک لحظه از اینکه نه سرود کریسمس رو دیدم و نه خوندم احساس شرمساری کردم
الان ترغیب شدم که کتابش رو بخونم ممنون از این یادداشت زیبا
1

1

خیلی ممنونم خوش‌خالم که تونستیم کمی کمک کنم 

1