یادداشت روشا

روشا

1403/3/14

                خوشم اومد! واقعا خوشم اومد!
داستان مثل بقیه کتابای سندرسون حول محور جنگ میگرده اما با موضوعی کاملا متفاوت! در مه زاد کلیسر و گروهش سعی میکنن جنگ رو بوجود بیارن در اسکای وارد اسپنسا و دوستاش کلی زندگیشون توی جنگ بوده اما اینجا دو تا خواهر، دوتا شاهدخت که تلخی روزگارو نچشیدن تلاش میکنن جلوی جنگ رو بگیرن یکی از دربار دشمن و ایزدان و یکی از میون مزدوران و افراد عادی! پلات تویست های داستان عموما مربوط به اعتمادن، اعتماد و قضاوت! توی داستان میبینیم. صیری  اون روی ایزدشاه رو میبینه  و عاشق دشمنش میشه.ویوانا از سمت دنث و تانک فاح و زیور از پشت خنجر میخوره و به کسی که فکر میکرد دشمنشه پناه میبره.سیرو تکامل شخصیت ها جالبه برام توی کتاب وشر رو میبینیم که در نظرمون از یه فرد بد و خلافکار تبدیل میشه به ایزد فنا ناپذیر و شجاع درونگرا. ویوانا رو میبینیم که از اعتماد به نفس و عزتی که شایسته ی شاهدخته تبدیل میشه به شاهدختی بی پروا و شجاع و صیری بی پروا و شرو شیطون رو میبینیم که تبدیل میشه به ملکه ای باوقار و شکوهمند.
پلات تویست های فوق‌العاده فضا پردازی جذاب و سیستم جادویی جدید و وجود رنگ که اتفاقی نادر تو داستان های سندرسونه از زیبایی های این کتابه!
بخونیدش....
        

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.