یادداشت سید علی مرعشی

                «زن در ریگ روان»
نوشته کوبو آبه نویسنده ژاپنی داستانی است در مورد حشره شناسی است که عمری را به جمع آوری گونه های مختلف حشره و مطالعه بر روی زیست بوم آنها کرده ولی خود بسان حشره ای درون گودالی در تل های شنی‌ گیر می افتد.
اثر پذیری نویسنده از کافکا و کتاب «مسخ» او‌به وضوح قابل مشاهده است.
نکته ی جالب توجه تعابیر اولیه نویسنده از «شن» و تشبیه آن به زندگی موقت و فانی انسان هاست که از‌چندین جهت انسان را به یاد عبارت«لدو للموت،وابنوا للخراب) می اندازد.
 دلبستگی به این دنیا یا جهانی که ما خود را در آن محبوس کرده ایم(بخوانید جهان ماده!) آثاری بر روی روح ما دارد که از جمله ی انها،خواری،زبونی و عدم میل به تغییر است.
و تلاش بی وقفه، مستمر و بی ثمر مرد حشره شناس و در نهایت تسلیم این حقیقت شدن که شاید کسانی که رضایت به وضعیت موجود داده اند نیز خیلی پر بی راه نرفته اند انتهای داستان را تشکیل می دهد.
از قوی ترین امتیازات این اثر می توان به صحنه پردازی ها و تحلیل های دقیق،علمی و گاها زبان حال شخصیت اول داستان اشاره کرد، در جایی که در جهان داستان مخاطب تنها و تنها با «شن» مواجه است و نویسنده آنقدر متبحرانه قلم زده که گویی همین عنصر به ظاهر بیهوده هم برای خلق داستانی چنین چند لایه کافی است.
پ:ترجمه ی روان «غبرایی» در لذت بردن از این اثر قطعا بی تاثیرنبوه است.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.