یادداشت معصومه توکلی
1402/1/4
از آن کتابها که مطمئنم با گذشت زمان چیزهایی ازش در من رسوب خواهد کرد و باقی خواهد ماند! آب تمام شد. قصهٔ «خشکسالی» با این خبر یکخطی شروع میشود: دیگر از هیچ لوله و شیری آب بیرون نمیآید. اما نویسنده بعد از این یک خط، چهارصد صفحه شما را دنبال خودش میکشد تا رویههای دیگری از انسانیت را به شما نشان بدهد. آنچه پیشبینی میکردید و آنچه هرگز احتمالش را نمیدادید. شوسترمن را به خاطر خلق آثاری که در عین هیجانانگیز و پرحادثه بودن، تأملبرانگیز و عمیق هم هستند میستایم. این کتاب شاید به نظر برخی خوانندگان -خصوصاً در قیاس با سهگانهٔ داس مرگ- کلیشهای و مستقیمگو برسد، که به نظرم خیلی طبیعی است. چون اولاً در همین جهان واقعی و آشنا رُخ میدهد -که به نسبت دنیای پسامیرایی که در داس مرگ تویش قرار میگیریم- خیلی کلیشهای و تکراری است! :) و دوم به خاطر دست گذاشتن روی موضوعی که گوشهای همهمان ازش پُر است. کمبود آب، تغییرات اقلیمی، ضرورت صرفهجویی در منابع، ... اما آیا این که رسانهها این موضوعات را دستمالی و از معنا تهی کردهاند، ضرورت پرداختن به آنها را منتفی میکند؟ مسلماً نه. این هم نشانهٔ دیگری از جسارت شوسترمن که به موضوعی پرداخته که در نظر اول، تکراری و شیره کشیده به نظر میرسد و تلاش کرده -تلاشی به زعم بنده قرین توفیق- به گوشههای تاریکی از آن نور بیاندازد و زوایای تازهای از آن نشانمان دهد. نکتهٔ دیگری که دوست دارم اضافه کنم توانایی نویسنده در خلق شخصیتهای «به یاد ماندنی» است. خیلی ممکن است توالی وقایع و جزئیات داستان را فراموش کنید اما به نظرم بعید است الیسا، کلتون و جکی را از یاد ببرید. همانطور که به نظرم بعید میرسد کسی داس مرگ را بخواند و سیترا و روئن با گذر زمان از ذهنش زدوده شوند. آدمها در بحران با خودشان مواجه میشوند. حالا وقت خرج کردن اندوختههاست. مادی و معنوی. آنچه در روزگار عافیت بر خودت افزودهای، حالا از اعماق بالا میآید و ممکن است جوهرهای از خودت بروز دهی که حتی خودت را -و بیش از همه خودت را- شگفتزده کند. امیدوارم اگر روزی در چیزی مثل «لولههای خالی» قرار گرفتم، جزء «به کمال رسیده»ها باشم نه «سایه»ها! پینوشت: کتاب آمریکاییتر از آن است که نسخهٔ زبان اصلیاش برای کسی چون من قابلفهم باشد. پر از ارجاعات به چیزهایی که یک آمریکایی معنایش را به راحتی میفهمد اما ما ازش سر در نمیآوریم. مانند فیما (FEMA) که یعنی ستاد مبارزه با بحران فدرال. ترجمهٔ نشر پرتقال روان و قابلفهم بود و پانویسهای کارگشایی داشت و به نظر هم نمیرسید که سانسور ضربهٔ مهلکی بهش زده باشد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.