یادداشت ساناز پرچمی کاویانی

                بیروت ۷۵ انتخاب خوبی بود برای ورود به دنیای ادبیات عرب و خوشحالم از انتخابش.
غاده السمان یکی از نویسندگان سرشناس در داستان کوتاه است و در ایران هم او را بیشتر با اشعارش میشناسند و این کتاب اولین رمان اوست که در سال ۱۹۷۵ به چاپ رسید.سال ۷۵ همان سالی است که جنگ پانزده ساله و خانمان برانداز لبنان در آستانه وقوع بود.

این کتاب کوتاه و کم حجم سرنوشت تلخ و تکاندهنده پنج مسافری است که با اتومبیلی از دمشق عازم بیروت هستند مسافرانی که هرکدام نمادی از یک بخش جامعه هستند و برای رفتن به مدینه فاضله شان سودایی در سر دارند اما بیروت زیبا برایشان تبدیل به گورستان آرزوها میشود.

سرنوشت تمام شخصیت های این کتاب به حدی ملموس و قابل باور است که نظیرش را بارها و بارها دیده ایم و بی شک باز هم خواهیم دید.

من تمام جملات این کتاب را با بغض خواندم.

این کتاب را بخوانید🌱
کیف کردم از ظرافت هایی که مترجم در ترجمه این کتاب به کار برده بود.

پی نوشت۱: من هنوز هم بغض دارم( برای سرنوشت هایی که میدانم تکرار میشوند).
هفتم الی شانزدهم دی ماه۹۹🌱
پی نوشت۲: خوندن این کتاب خیلی طول نمیکشه،من نصف این کتاب رو هفتم خوندم و نصف دیگه رو شونزدهم،در مجموع سه الی چهار ساعت طول کشید.

"اگر از حال من پرسی دقیقاً عین بیروت است
لبم آواز می خواند، دلم انبار باروت است"
(این شعر هم همین الان یادم اومد)😉

از متن کتاب:
مردم تنها کشتن آدمیزاد را جرم میدانند. هنوز جهان و انسان آن قدرها پیشرفت نکرده که گرفتن جان هر جانداری جرم به شمار آید! آه که چقدر شیفته ی فلسفه های هندی و آسیایی هستم که کشتن هر جاندار زنده ای، حتی پشه، را ناروا میدانند! 
بشر درنده خوی امروز چه دلتنگ انسانیت گاندی گیاهخوار است، مردی که عشق از او لبریز میشد تا همه ی جانداران هستی را بشوید!
ص۴۷
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.