یادداشت علیرضا

 علیرضا

1403/8/13

هزار خورشید تابان
        این رمان راجع به دو زن افغان است که سرنوشت آن ها با هم گره می خورد. این کتاب در واقع روایتگر مصیبت ها،دردها، رنج ها و بی عدالتی هایی است که به اجبار  و الزام به زنان جامعه ی افغانستان تحمیل می شود و در عین حال گریزهایی سیاسی و اجتماعی به مقاطع تاریخی مهم برای درک مصیبت های اسفناک آنان می کند. این دو زن نه تنها نماینده ای از کل زنان افغانستان اند بلکه نماینده ای  برای کل جامعه ی افغان و مصیبت ها، رنج ها و گرفتاری های آنان اند. چرا که هیچ  جامعه ی مدرن و شکوفایی در هیچ مقطعی از تاریخ نمی توان یافت که زنان از حقوق برابر با مردان برخوردار نبوده و از حق تحصیل، کار و آزادی محروم باشند. در تمام جوامع مدرن و متمدن امروزی زنان اهمیت و جایگاهی ویژه دارند. به این صورت که زنان در کنار مردان به عنوان سرمایه های اجتماعی و انسانی محسوب می شوند و نقش مهمی در توسعه ی اقتصادی و علمی  این کشورها ایفا می کنند. حذف زنان یعنی حذف نقشی که آنها در توسعه ی انسانی، اقتصادی  و علمی می توانند ایفا کنند. بدین ترتیب، زنان نمادی از پیشرفت و تمدن جوامع امروزی شناخته می شوند. اما، زنان در جامعه ی افغانستان از حقوق ذاتی و انسانی خود محروم شده اند و ناچار به تحمل رنج ها و مصیبت های مضاعفی می باشند که ناشی از جنگ ها و تعصبات پوچ و بی پایه دینی_فرهنگی است. در این رمان تلاش ناموفق دو زن برای داشتن زندگی بهتر و آزادی به تصویر کشیده شده است، زنانی که نماینده ی کل جامعه ی افغانستان اند. زنانی که از یک طرف قربانی تعصبات خشک مذهبی، فرهنگی و خشونت های متعصبانه و ناجوانمردانه ی مردانه شده اند و از طرف دیگر قربانی جنگ ها و خشونت های سیاسی.  هر گاه که کورسوی کوچک امیدی برای رهایی و آزادی در دل آنها شکل می گیرد، طولی نمی کشد که تبدیل به ناامیدی و رنج و مصیبت بیشتر می شود. مانند فیتیله ی شمعی که با اندک روشنی و گرما با ملایم ترین نسیمی خاموش می شود.
      
158

15

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.