یادداشت مبینا

مبینا

مبینا

1403/11/22

        پایانش>>>
لذت بردم. 
یه روز همین‌طوری خودمو می‌کشم.
شخصیت اصلی اسمش علی شمسه که سعی داره یه نویسنده و کارگردان تئاتر باشه ولی بازیگر درست‌حسابی واسه نقش‌هایی که می‌نویسه نداره. پس کسی که فکر می‌کنه بازیگر خوبیه"فواد ثریا"رو از قبرش می‌کشه بیرون و می‌گه بیا واسه‌ی من بازی کن تو نمایش تئاترم
بعد این فواد ثریا رو می‌فرسته دنبال یه شخصیت دیگه که شاعر نسبتا بزرگی بوده و هیچ‌کس تا وسط کتاب نمی‌دونه چرا و دلیل چیه و هدف چیه ولی کشش داستان به اندازه‌ای بود که آدم بخواد صبر کنه
شوخی‌های متن شیرین و جالب بودن
تنها کلمه‌ای که خیلی به نظرم درسته: "interesting" 
فضای داستان به دست شخصیت‌اصلی و با قلمش می‌تونه عوض بشه ولی همچنان یه سری عواقبی واسه‌ی تغییرات حتی جزئی وجود داره و نویسنده یا همین علی شمس باید اونارو بپردازه.
تازه جن هم توش داره. شعر هم داره. 
خلاصه که نثرش بسیار غنیه.
توصیه شخصی منه.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.