یادداشت
1403/9/9
3.9
21
شرح الف خمیده به گفته نویسنده محترم روایتی است داستان گونه و پژوهش محور بر اساس قرآن کریم و منابع متقدم و متاخر از میان کتب معتبر شیعه و سنی درباره ی ولادت تا شهادت حضرت صدیقه طاهره (س)، و به گفته ناشر محترم و توصیفات فضای مجازی اثریست که به دور از خیالپردازی های داستانی و متعهد به خط معتبر تاریخی نوشته شده است. همین توصیف پژوهش محور بودن کافی بود که من را به خواندن کتاب ترغیب کند اما متاسفانه مثل داستان های پژوهش محور قبلی این انتشارات، از منظر تاریخی خاطره ی خوبی برایم باقی نگذاشت، از منظر ادبی نیز جز در یکی دو صفحه، نقش ماندگار و دوست داشتنی در ذهنم ایجاد نشد. طبیعتا چون ابتدا و انتهای داستان مشخص است و قرار است اثری روایت گونه باشد، پس تعلیق خاصی را در روند داستان شاید نمی شد انتظار داشت. تا اواسط کتاب به داستان تبدیل کردن تاریخ بد نبود، عناصر داستانی بیشتر به چشم می آمد، فضاسازی های بیشتری وجود داشت. تعامل و گفتگوی بیشتری بین افراد شکل گرفته بود(هر چند همین خیالپردازی ها هم گاهی اوقات فارغ از شخصیت معصوم (ع)، به لحاظ منطقی هم برایم پذیرفتنی نبود) ولی از اواسط کتاب تا انتها، دیگر حضور نویسنده در خلق فضا و موقعیت چندان به چشم نمی آمد. بیشتر شبیه کنار هم گذاشتن و بازنویسی داستانی گزارش های تاریخی منتخب بود. با این وجود شاید برای کسی که از تاریخ زندگی حضرت زهرا (س) چیزی نمی داند یا می داند ولی دوست دارد یک بار دیگر به صورت داستانی بخواند تا حدودی خوشایند باشد. البته به شرط آنکه ریز موضوعات تاریخی یا کلامی برایش اهمیتی نداشته باشد. داستان سه راوی دارد، حضرت خدیجه (س)، حضرت زهرا (س) و اسماء بنت عمیس و داستان زندگی حضرت فاطمه از ولادت تا شهادت به صورت پیوسته از زبان این سه راوی نقل می شود. در مورد اعتبار منابع مورد استفاده و شیوه ارجاعات و ... مطلب زیاد دارم ولی چون تخصصی می شود اینجا نمی گویم. فهم تاریخی نویسنده محترم، فضاسازی بر اساس آن فهم تاریخی و در مرحله ی بعد گذاشتن آن فهم و یا خود گزاره های تاریخی در فکر و زبان هر سه راوی که یک نفر از آنان معصوم است و دیگری حضرت خدیجه (س)، خودش نیز محل بحث مهمی است که باز هم این فضا برای بیانش مناسب نیست. غلط های نگارشی و ویرایشی هم که متاسفانه در کتاب وجود دارد مانند حمته، فالله خیر الحافظا، اصبر یا خدیجه، حارثه بن زید در حالی که زید بن حارثه درست است و ... در کنار این موارد، سوالات تاریخی زیادی نیز هنگام خواندن کتاب در ذهنم شکل گرفت که برای نمونه، تعدادی از آنها را اینجا می نویسم: ۱. سوال اولم در مورد صحبت حضرت زهرا (س) با حضرت خدیجه (س) در دوران بارداری است. گزارشی که در منابع نقل شده آن است که حضرت خدیجه (س) این موضوع را با پیامبر (ص) مطرح نمی کند و پیامبر (ص) متوجه این موضوع می شود و از خدیجه (س) می پرسد: با که سخن می گویی و ... آیا گزارش دیگری وجود دارد که خدیجه (س) از این اتفاق هیجان زده شده و این موضوع را با پیامبر (ص) مطرح می کند؟یا تخیل نویسنده موضوع را به این صورت مطرح کرده است؟ چهره ای که از حضرت خدیجه در این دو حالت تصویر می شود متفاوت است. گزارش منابع، خدیجه ای را تصویر می کند که این حالت را می پذیرد ، برایش عجیب نیست و هیجان زده نمی شود ولی خدیجه ای که در گزارش دوم تصویر می شود با بروز این حالت با عجله به حجره پیامبر (ص) می رود. ۲. در قسمتی از کتاب نویسنده از قول حضرت خدیجه اشاره می کنند وقتی قاسم و عبدالله و زینب و رقیه و ام کلثوم به دنیا آمدند سفره رنگین تری در خانه پهن بود و خانه از مهمان خالی نمی شد. این گزارش در کدام یک از منابع بوده؟ یا جز داستان پردازی های نویسنده است؟ اینکه آیا در گزارش های تاریخی هم به این موضوع اشاره شده یا نه و اگر اشاره شده این مهمان ها چه مردمانی بوده اند، در فهم شرایط حضور پیامبر (ص) در مکه تاثیرگذار است. همچنین در بررسی جایگاه خدیجه (س) بعد از ازدواج با رسول خدا (ص) در بین قریشیان. ۳. این تردید اسماء بنت عمیس برای رفتن به حبشه چطور؟ این هم جزء تخیلات است یا با مطالعه منابع به این نتیجه رسیده اند؟کدام منبع؟! اصلا منابع را کنار بگذاریم، در همین کتاب به دو کنیز در خانه پیامبر اشاره می شود یکی سلماء، یکی خضره، از طرفی ام ایمن هم مرتبا رفت و آمد دارد. زینب و ام کلثوم هم هستند. کل افراد خانه پیامبر (ص) هم ۳ نفر هستند. پیامبر (ص)، خدیجه (س) و فاطمه خردسال، اگر قول ۲۵ سال هم برای حضرت خدیجه در هنگام ازدواج بپذیریم در هنگام هجرت مسلمانان به حبشه حوالی ۴۵ تا ۴۷ ساله هستند. چطور می شود که یک بانوی ۴۵ ساله که تجربه بزرگ کردن ۳ دختر دیگر را دارد با دو کنیز و یک کمک کار پاره وقت و دو دختری که می توانند به او کمک کنند، در انجام امور خانه و نگهداری از یک کودک دچار مشکل شود که اسماء بخواهد به این خاطر همراه همسرش به حبشه نرود؟ یا اصولا سفر یکی دو روزه یا یکی دو ماهه بوده مگر؟ آیا اصولا همچنین شخصیتی از اسماء بنت عمیس در تاریخ ترسیم شده که در برابر نظر پیامبر (ص) اما و اگر بیاورد؟ ۴. بعد از نزول آیه و انذر عشیرتک الاقربین و در هنگام نقل ماجرای دعوتی که پیامبر (ص) از خویشان انجام داد، نویسنده از زبان خدیجه (س) این چنین می گوید: "تمام آن شب منتظر بودم تا محمد لب به سخن بگشاید و پرده از راز نبوت خویش بردارد"، سوالم این است: طبق نقل منابع متقدم این دعوت از خویشان سه سال بعد از بعثت پیامبر (ص) اتفاق افتاده، کدام یک از منابع معتقدند قریش و اهالی مکه تا آن روز از بعثت پیامبر (ص) بی اطلاع بوده اند؟آیا اقدامات پیامبر (ص) در این مدت آنها را آگاه نکرده بود؟ پیامبر (ص) سه سال دعوت غیر عمومی داشت و بعد از سه سال این دعوت عمومی شد. قریش از آن دعوت غیر عمومی و بعثت پیامبر (ص) و به اصطلاح آیین جدید هم مطلع بود. ۵. در همین صفحات و در جریان همین مهمانی باز هم جمله ی عجیب دیگری بر زبان حضرت خدیجه (س) می آید: خوب به خاطر آوردم که از همان شب، قریش نسبت به بنی هاشم کینه برداشت. سوالم این است که دقیقا منظور از قریش چه کسانی هستند؟ عموی پیامبر(ص) مورد نظر است؟ داستان کینه های بین قریش که به خیلی قبل تر باز می گردد، کتاب النزاع و التخاصم مقریزی را ببینید. حداقل واضح ترینش که بسیار معروف است به زمان هاشم بن عبدمناف برمی گردد. ۶. در دو قسمت از داستان، یکی هنگام حضور حضرت فاطمه (س) کنار بستر حضرت خدیجه (س) و دیگری هنگام خروج فواطم از مکه و حمله به کاروان آنها، نویسنده از قول حضرت زهرا (س) نقل می کند که "امن یجیب" خواندم. در کدام منبع به این موضوع اشاره شده که حضرت زهرا (س) در هنگام گرفتاری "امن یجیب" خواندند؟ یا در کدام یک از منابع تاریخی و حدیثی ما از قول معصوم روایت شده که در هنگام گرفتاری آیه "امن یجیب" خوانده شود؟ آیا منظور نویسنده دعایی است که در بحارالانوار از قول معصوم نقل شده؟ آن دعا هم که "امن یجیب" نیست! این نسبت دادن عملی غیر قطعی به معصوم که بار استحباب برای آن کار ایجاد می کند، چه وجهی دارد؟ ۷. در شب هجرت پیامبر (ص) گفتگویی بین حضرت فاطمه (س) و ام ایمن شکل می گیرد و حضرت زهرا (س) این گونه می گوید: نگران هجوم مشرکین مکه ام، پسرعمویم تنهاست و یاوری ندارد. ام ایمن هم می گوید: چه یاوری قدرتمندتر از خدا؟؟و سپس شرایط ناامنی حضور پیامبر (ص) را در مکه توضیح می دهد. در ادامه از قول حضرت فاطمه (س) این گونه بیان می شود که ام ایمن درست می گوید. سوالی که برایم ایجاد می شود این است که فاطمه ۸ یا ۹ ساله ای که در همین کتاب توصیفات جالبی در مورد شخصیت او دارد و او را کودکی عادی تصویر نکرده بلکه جملات و رفتارهایی به او نسبت می دهد که بسیار فراتر از سن اوست، چه طور به قدرت خدا آگاه نیست یا نیاز به یادآوری توسط ام ایمن دارد؟ آن هم فاطمه ای که از نگاه ما شیعیان معصوم است. ۸. این سلمایی که در کتاب به عنوان کنیز خانه ی حضرت خدیجه و حضرت زهرا (س) مطرح شده کیست؟ سلما ام رافع است یا سلما بنت عمیس خواهر اسماء یا یک سلماء خیالی؟ در گزارش های تاریخی ظاهرا دو فرد مطرح هستند که امکان داشته طبق وصیت و سفارش خدیجه (س) در شب زفاف حضرت زهرا (س) در کنار ایشان باشند. اسماء بنت عمیس یا سلمی بنت عمیس، در مورد اسماء، بعضی حضور او را به خاطر هجرت به حبشه محل اشکال می دانند و حضور سلمی بنت عمیس را محتمل تر می شمارند. این سلمی بنت عمیس همسر حضرت حمزه سیدالشهداست و کنیز نیست. آن سلما ام رافع هم در گزارش هایی که من دیدم کسی نیست که خدیجه (س) به او وصیت کرده باشد. انگار نویسنده محترم این شخصیت ها را در هم آمیخته اند و این موضوع برای کسی که با تاریخ آشنایی دارد اذیت کننده است. وقتی گزارش تاریخی و شخصیت تاریخی وجود دارد چه نیازی به این در هم آمیختن اطلاعات و شخصیت هاست؟ شاید هم نویسنده محترم گزارش های دیگری را دیده اند که در منابع محل رجوع من نبوده است! ۹. این جمله ای که نویسنده محترم از حضرت زهرا (س) نقل می کنند که به پدرم بگو برای زن خوب است که وجودش را از نامحرم محفوظ کند، درک نویسنده از آن روایت معروف است که آمده: بهترین چیز برای زنان آن است که او مردان را نبیند و مردان هم او را نبینند؟ اگر این روایت است چه نیازی به تغییر متن و مفهوم آن بود؟ البته این حدیث هم از لحاظ منسوب بودن به حضرت زهرا (س) بین اساتید محل اشکال و اختلاف است که می توانید برای نمونه به مباحث خانم دکتر اخوان مقدم مراجعه کنید. ۱۰. گزارش اعتراض حضرت زهرا (س) به داشتن فرزندی که قرار است بعد از رسول خدا (ص) به دست امت او کشته شوند، به فرض صحت، در کتاب کافی درباره امام حسین (ع) آمده است(حکمت خلقت حسین (ع)) ولی در این کتاب درباره امام حسن (ع) ذکر شده است، دلیلی خاصی دارد یا نویسنده محترم در جایی دیگر این حدیث را نسبت به امام حسن (ع) هم دیده اند؟یا اشتباهی به امام حسن (ع) نسبت داده اند؟ ۱۱. ماجرای رفتن مسلمانان با پیامبر (ص) به بیرون از شهر برای جنگ احد با آنچه مشهور منابع گفته اند، متفاوت نقل شده است، در مشهور منابع، سخن از مشورت پیامبر (ص) با مردم است. در نهایت برخی جوانان و برخی بزرگان تمایل به جنگیدن در بیرون شهر دارند و برخی هم نظر با پیامبر (ص) جنگیدن در داخل شهر را ترجیح می دهند. در نهایت پیامبر به رای اکثریت احترام گذاشته و جنگ در خارج از شهر را می پذیرد. وقتی برای پوشیدن زره جمع مسلمانان را ترک میکنند، آن کسانی که به جنگیدن در خارج از شهر اصرار داشتند در نظر خود دچار دودلی می شوند و میگویند ما نباید نظرمان را بر پیامبر (ص) تحمیل کنیم، اینجاست که پیامبر (ص) آن جمله را می گویند:سزاوار نیست زمانی که یک رهبر، تصمیمی گرفت آن را نقض کند یا وقتی زره پوشید آن را از تن خارج کند. اما آنچه نویسنده در کتاب نقل کرده مفهوم دیگری را به مخاطب منتقل می کند. ۱۲. کدام عباس با کمک علی (ع) می خواست پیکر حضرت حمزه را در جنگ احد جابجا کند؟ به نقل منابع متقدم، عباس عموی پیامبر (ص) که در جنگ احد حضور نداشت. نویسنده محترم این گزارش را از کدام منبع نقل کرده اند؟ البته در فصل آخر و وقایع مربوط به بعد از رحلت پیامبر (ص) نیز جملاتی به عباس بن عبدالمطلب نسبت داده می شود که باز هم کمی جای تعجب و البته تامل دارد. ۱۳. این جملاتی که درباره گریه نکردن بر حضرت حمزه از قول حضرت زهرا (س) نقل شده و تفسیری که از جمله پیامبر (ص) انجام شده مستند به کدام پژوهش و منبع است؟در من لا یحضره الفقیه، معجم الکبیر، طبقات الکبری، اسدالغابه و ... خلاف این تحلیل را مطرح کرده اند و معتقدند مردم مدینه بعد از این جمله پیامبر (ص) اول بر حضرت حمزه (ع) گریه می کردند و بعد بر میت خود و منعی هم اتفاق نیفتاد. ضمن اینکه حضرت زهرا (س) بر سر مزار شهدای احد و حضرت حمزه حاضر می شدند. پیامبر (ص) بر حضرت حمزه بسیار گریه کردند. نویسنده محترم بر چه اساسی این نظر را رد کرده و نظر دیگری را مطرح می کند؟ ۱۴. ماجرای اطعام مسکین و یتیم و اسیر توسط حضرت زهرا و امیرالمومنین علیهم السلام طبق نظر اساتید به بودن در یک روز نزدیک تر است تا در سه روز ولی نویسنده محترم به سه روز اشاره دارند. ۱۵. ماجرای حدیث کساء در منزل ام سلمه بوده یا در منزل حضرت زهرا (س)؟ اگر حدیث مربوط به منزل حضرت زهرا (س) هم بپذیریم در این نقل هم این طور نبوده که علی (ع) بعد از اینکه زیر کساء قرار گرفت حضرت فاطمه (س) را صدا بزند ولی نویسنده این طور نقل می کنند که حضرت علی (ع) بعد از رفتن زیر کساء حضرت زهرا (س) را صدا می زند!!!! این اتفاقات در کدام منابع ذکر شده؟ یا باز هم تخیل نویسنده است؟ ۱۶. صلح حدیبیه سال ششم هجری بوده، عمره القضا سال هفتم و جنگ موته سال هشتم هجری بوده ولی در شرح بیست و سوم کتاب این موارد کاملا درهم بیان شده است: بعد از جنگ موته بود که به موجب پیمانی که پدرم در حدیبیه بسته بود و رفت و آمد میان مکه و مدینه آزاد شده بود، پدرم راهی حج شد. ۱۷. در مورد آنچه که درباره وقایع بعد از رحلت پیامبر (ص)، شهادت حضرت زهرا (س) و دفن ایشان در بقیع در این کتاب آمده، صحبت زیاد است و سوالات زیادی مطرح می شود. ولی ابتدایی ترین نکته در این رابطه، زمان هجوم به بیت وحی است که در این کتاب در روزهای نزدیک به رحلت حضرت رسول (ص) ذکر شده است، در حالیکه پژوهشگران و اساتید با تکیه بر منابع، بین ۳۰ تا ۵۰ روز بعد از رحلت پیامبر (ص) را برای آن ذکر کرده اند. همچنین غصب فدک، احتجاج با ابوبکر، خطبه خواندن فاطمه (س) در مسجد، رفتن به در خانه مهاجرین و انصار به گزارش منابع همه قبل از مضروب شدن حضرت زهرا (س) رخ داده است نه بعد از آن، در حالیکه در کتاب این وقایع همه بعد از مضروب شدن قید شده است. در منابع همچنین ذکر شده میزان آسیب دیدگی حضرت زهرا (س) به حدی بوده که بستری شدند و کارهای خانه را فضه انجام می داده است بعد چطور ممکن است در چنین شرایطی حضرت علی (ع)، حضرت زهرا (س) را سوار بر مرکبی به در خانه مهاجرین و انصار ببرند؟ آن هم نه در یک شب بلکه در چند شب؟یا در قسمتی نویسنده محترم بیان داشته اند که حضرت زهرا (س) با قد خمیده و درد ناشی از مجروحیت برای خواندن خطبه به مسجد رفته اند و با همه ی اینها شبیه پیغمبر راه می رفته است. مطالبی به این سبک که در کتاب کم هم نیست، این تصور را به ذهن می آورد که انگار تلاش شده است که گزارش های تاریخی به هر طریقی که ممکن بوده کنار هم قرار گیرند تا داستان به سرانجام برسد و این کار جالبی نیست...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.