یادداشت مجید اسطیری
1402/12/17
شاید پانزده سال پیش بود تمام شعرهای این مجموعه را تایپ کردم و میخواستم بگذارم توی وبلاگم فکر میکردم همه باید این شعرهای خوب را بخوانند ديباج اصفر * پيشاني ات از ميان ديوار مي درخشد ديباج ! منصور از جنوب غربي تاريخ با بولدوزر به مصاف صداي صاف تو آمد وقتي جوانان بني هاشم از شرق ميهنم در صورهاي سپيده سرخ دميدند * منصور با دست هاي منفور از هزار سوي زمين ياري مي شود اما درهاي آسمان تنها به روي پيشاني تو باز است ديباج ! به تماشاي صدايت زنجيريان بصره و بغداد قامت برافراشته اند ديباج ! و طواف گلويت را از اقصي نقاط تازيانه و زنجير حلقوم هاي خسته قصد زمزمه دارند ... * صدايت از ميان ديوار مي درخشد و پيشاني بلندت بر فرق منصور آوار مي شود جوانان بني هاشم گرد غربت از حنجره مي تكانند و در صورهاي سپيده سرخ مي دمند درهاي آسمان تنها به روي پيشاني تو باز است ديباج احمر ! * ديباج اصفر : محمدبن ابراهيم بن حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب ( ع ) . مادرش كنيزي بود به نام « عاليه » و محمدبن ابراهيم را به خاطر زيبايي و حسني كه داشت « ديباج اصفر » ( ديباي زرد ) مي ناميدند . محمدبن عبدالله عتكي از محمدبن حسن روايت كرده كه گفت : چون فرزندان حسن را به نزد ابوجعفر منصور بردند ، نگاهش به محمدبن ابراهيم افتاد . بدو گفت : « ديباج اصفر تو هستي ؟ » گفت : « آري » منصور گفت : « به خدا سوگند به وضعي تو را بكشم كه هيچ يك از خاندانت را آنچنان نكشته باشم . » سپس دستور داد جرزي را شكافتند و محمد را زنده زنده در وسط آن گذاشت . سپس آن را مرمت كردند ... و نيز از زبيربن بكار روايت كرده كه مردم دسته دسته به تماشاي محمدبن ابراهيم مي آمدند تا زيبايي او را بنگرند . مقاتل الطالبين _ تاليف اوالفرج اصفهاني _ ترجمه ي سيدهاشم رسولي محلاتي ص 193
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.