یادداشت مجید اسطیری

                شاید پانزده سال پیش بود
تمام شعرهای این مجموعه را تایپ کردم و میخواستم بگذارم توی وبلاگم
فکر میکردم همه باید این شعرهای خوب را بخوانند




ديباج اصفر *





پيشاني ات 
         از ميان ديوار مي درخشد 
                    ديباج !
منصور 
از جنوب غربي تاريخ 
با بولدوزر 
         به مصاف صداي صاف تو آمد 
وقتي جوانان بني هاشم 
            از شرق ميهنم 
           در صورهاي سپيده 
                      سرخ دميدند 

* 

منصور با دست هاي منفور 
از هزار سوي زمين 
               ياري مي شود 
اما درهاي آسمان 
              تنها به روي پيشاني تو باز است 
                                                          ديباج !
به تماشاي صدايت 
زنجيريان بصره و بغداد 
قامت برافراشته اند 
                  ديباج !
و طواف گلويت را 
از اقصي نقاط تازيانه و زنجير 
حلقوم هاي خسته 
             قصد زمزمه دارند ...

*

صدايت از ميان ديوار
                     مي درخشد
و پيشاني بلندت 
        بر فرق منصور 
                  آوار مي شود 
جوانان بني هاشم 
   گرد غربت از حنجره 
                             مي تكانند 
و در صورهاي سپيده 
                    سرخ مي دمند 
درهاي آسمان 
           تنها به روي پيشاني تو باز است 
                                         ديباج احمر !
 





* ديباج اصفر : محمدبن ابراهيم بن حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب ( ع ) . مادرش كنيزي بود به نام  « عاليه » و محمدبن ابراهيم را به خاطر زيبايي و حسني كه داشت « ديباج اصفر » ( ديباي زرد ) مي ناميدند . 
محمدبن عبدالله عتكي از محمدبن حسن روايت كرده كه گفت : چون فرزندان حسن را به نزد ابوجعفر منصور بردند ، نگاهش به محمدبن ابراهيم افتاد . بدو گفت : « ديباج اصفر تو هستي ؟ » گفت : « آري » منصور گفت : « به خدا سوگند به وضعي تو را بكشم كه هيچ يك از خاندانت را آنچنان نكشته باشم . » سپس دستور داد جرزي را شكافتند و محمد را زنده زنده در وسط آن گذاشت . سپس آن را مرمت كردند ...
و نيز از زبيربن بكار روايت كرده كه مردم دسته دسته به تماشاي محمدبن ابراهيم مي آمدند تا زيبايي او را بنگرند . 
مقاتل الطالبين _ تاليف اوالفرج اصفهاني _ ترجمه ي سيدهاشم رسولي   محلاتي ص 193
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.