بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت عاطفه سادات قریشی

                این کتاب قصه مرد جوانی به اسم ابراهیم است که عاشق دختری در دمشق شده است. ابراهیم با اعتبار پدر مرحومش کسب و کاری در شهر دمشق دارد، تمام فکر او درگیر دختری به‌نام «آمال» است و تمرکزش را به‌هم ریخته است، او حتی قصد دارد بهترین پیشنهاد کاری رفیق تجاری پدرش را رد کند. آمال در محله‌ای فقیر نشین زندگی می‌کند و پدر و مادرش را از دست داده و با عمویش که فردی رباخوار است زندگی می‌کند، او دست فروشی می کند و از این طریق خرج زندگی خود را تهیه می‌کند تا مجبور نباشد از عمویش پولی بگیرد/
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.