یادداشت نگار آزادی
اولینبار که چه باید کرد رو خوندم، ۱۸ساله بودم. از موقعی که به یاد دارم، فقر و ظلم باعث فشردگی مشت و قلبم میشدند. همیشه به دنبال راهی بودم که فقر رو تا حداکثر، کاهش بدم؛ میدونم، رویای محالی بود. وقتی اواسط خوندن کتاب بودم و موضوعش برام کاملا واضح و روشن شده بود، ذوق و شادی ناشی از پیدا کردن همچینکتابی رو کاملاً درون خودم حس میکردم. با خودم فکر میکردم که ایکاش همراه تولستوی میشدم و روی این پروژه باهم کار میکردیم؛ سوای اینکه موضوعی بود که دغدغهمند بودم راجعبهش، به تحلیل و تحقیق نیاز داشت؛ چیزی که سرم براش درد میکرد! سیر احساساتم حین خوندن کتاب، دیدنی بود. شگفتزده، ذوقزده، متفکر، تحسینبرانگیز، کنجکاو، ناامید، پذیرش. کتاب، کیساستادی بود و برای من بسیار ارزشمند بوده و هست. نسخهی صوتیش رو شنیدم با صدای بهشتی بهروز رضوی. نمیدونم در آینده کاری در راستای کاهش فقر انجام بدم یا نه، شاید درحوزهی آموزش، ایدههام رو عملی کنم و برای کسانی که جزء فقرا محسوب میشن، در حوزهی آموزش و تحصیل، دریغ نکنم. اما بههرحال، کتاب به من دید واقعگرایانهیی داد. هدیهی ارزشمندی به منِ ایدهآلیست داد؛ پذیرفتن واقعیت، و حرکت و عمل کردن براساس اون.
25
(0/1000)
امید ابد
1402/06/22
1