یادداشت ملیكا
1402/7/9
2.5
3
«نه میبخشیم، نه فراموش میکنیم.» جمله نقلیه از مونیکا ارتل، دختر بزرگ خانوادهٔ ارتل. کتاب در مورد یه خانوادهست که پدرشون فیلمبردار چنتا مستند خیلی مهم و معروف در مورد نازیای زوالناپذیره. نویسنده معتقده که کتاب مستند نیست ولی مترجم در مورد تطابق بخش عظیمی ازش با واقعیت صحبت کرده. خانوادهه بعد شکست آلمان تو جج۲ به بولیوی مهاجرت میکنن. سه تا دختر دارن: مونیکا، هایدی و تریکسی. هانس ارتل (پدر خانواده) اول داستان تصمیم میگیره برای ساختن یه مستند بره شهر باستانی اینکاها رو ببینه. و در ادامه این روحیهٔ ماجراجو و ناسازگارو فقط توی مونیکا میبینیم. دختری که با آرمانای چهگوارا همراه میشه. کتاب غمناکیه و من فصل راینهاردو بیشتر از همهش پسندیدم. در کل هیجان جاری تو زندگیشونو دوس داشتم. لکن قلم نویسنده رو دوس نداشتم؛ دید نویسنده رو اینطور دریافت میکردم که چریکا رو آرزومند یا حتی احمق میدونه. و بهنظرم پردازش بیان احساسات کرکترا سطحیه. ترجمه هم روانه. (من قبل خوندن اسم پدر و دختر بزرگه رو سرچ کردم و یه مصاحبه هم از مترجم -آقای ناصرنصیر- در مورد روند انتخاب كتاب و برگردوندنش از اسپانیایی خوندم. حین خوندنم در مورد اینکاها و ماچوپیچو. و ماچوپیچو ۱۰/۱۰=)))
24
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.