یادداشت مهشید

مهشید

1402/04/26

                این کتاب برای مدت طولانی ای توی کتابخونه ام بود اما هیچوقت نتونستم کامل بخونمش تا الان،همیشه تا صد صفحه اول میخوندم و بعد قیدش رو میزدم،حقیقتا هم از نظر من تا دویست صفحه اول داستان هیچ جذابیتی نداره،انگار فقط روتین زندگی یه خانواده رو تعریف میکنه،اما از حدود صفحه دویست به بعد داستان برام جذابیت پیدا کرد و بالاخره این شد که تونستم تمومش کنم،طوری که گاهی حتی نمیخواستم کتاب رو زمین بزارم.
چیزی که خیلی دوست داشتم شخصیت های کتاب بود،هر شخصیتی خیلی دقیق و با جزییات توصیف شده،به ویژگی های اخلاقی هرکدوم خیلی با دقت پرداخته شده و این موضوع رو من خیلی دوست دارم چون باعث میشه بتونم بیشتر و بهتر شخصیت هارو درک کنم و باهاشون ارتباط برقرار کنم.
از ابتدای کتاب نتونستم با شخصیت فانی ارتباط برقرار کنم،برای اینکه یک سری از ویژگی های اخلاقیش روی اعصابم بود،اینکه دختر ساکت و مظلومی بود،اکثر مواقع سکوت میکرد و احساسات خودش رو به زبان نمی آورد،وقتی توی مخمصه می افتاد منتظر کسی بود که از راه برسه و نجاتش بده،توی تصمیم گیری ها منتظر نظر بقیه میموند،تا فصل آخر کتاب ناخودآگاه توی ذهنم تلنگری خورد،صدایی توی ذهنم گفت میدونی چرا نمیتونی با فانی ارتباط برقرار کنی؟با خودم فکر کردم چرا،بعد به تک تک ویژگی های اخلاقی فانی فکر کردم و تازه فهمیدم منم همه اون ویژگی هارو دارم،من نسبت به شخصیت فانی گارد میگرفتم چون اون من رو یاد خودم مینداخت.چیزهایی از درون خودم که توی ناخودآگاهم ازشون بدم میومد ،همشون توی شخصیت فانی وجود داشت‌‌.
چیز دیگه ای که دوست داشتم،وجود شخصیت منفوری مثل خانم نوریس بود،وجود همچین شخصیت هایی توی داستان خوشحالم میکنه باعث میشه حرصم دربیاد از کارهاشون و خب همین داستان رو از یکنواختی درمیاره به نظرم.
پایان کتاب یکم قابل حدس بودم و خب شاید هم یکم کلیشه ای،اینکه همه به خوبی و خوشی کنارهم زندگی کردند و هرکسی سراغ زندگی خودش رفت. 
در کل کتاب رو دوست داشتم،اما به نظرم برای یکبار خوندن خوبه،کتابی نیست که باز هم بخوام سراغش برم و دوباره بخونمش،اما خب برای همین یکبار خوندن هم حالم رو خوب کرد،تصور طبیعت منسفیلد و زندگی کردن توی اون محیط احساس خوبی بهم میداد و احساسی که موقع خوندن این کتاب داشتم رو همیشه یادم میمونه.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.