یادداشت suny

suny

suny

1403/5/28

از تابستان تا تابستان
        راستش، خیلی با چیزی که انتظار داشتم متفاوت بود؛ ولی یجورایی دقیقا همون چیزی بود که فکرشو می‌کردم و شاید هم دقیقا همون چیزی که بهش نیاز داشتم.
وقتی شروعش می‌کردم فکر می‌کردم خیلی دیره و خیلی زودتر از حرفا باید می‌خوندمش؛ ولی یبار دیگه بهم ثابت شد خدا تو زمانبندی بهترینه.
کلی باهاش خندیدم و کلی باهاش گریه کردم و خیلی بیشتر ازش لذت بردم.
از اعماق وجود، وافل های قلبی عمه مامانی رو می‌خوام.
و همینطور یه بابابزرگ که درکم کنه...
      
32

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.