یادداشت پیمان قیصری

                مظفر صبحدم هنگامی که در میانه‌ی جنگ، با فرمانده‌اش گیر می‌افته و تنها یک نفر می‌تونه نجات پیدا کنه، خودش رو فدای فرمانده، یعقوب صنوبر، می‌کنه، پسر تازه متولد شده‌ش سریاس صبحدم رو به خدا میسپاره و اسیر میشه. ۲۱ سال در کویر و میان شن‌ها در اسارت میمونه و تنها کسی که در تمام این سالها به یادش هست و براش نامه می‌نویسه کسی نیست جز یعقوب صنوبر. بعد از آزادی یعقوب، مظفر رو به قصر خودش می‌بره و بهش میگه بیرون پر از بیماری و کثیفیه و تو از انسانها دور بودی و معصومی، همینجا بمون و جایی نرو. اما مظفر میخواد به دنبال پسرش سریاس بره و در این جستجو رازهایی بر ملا میشه و داستان آدمهای دیگه‌ای رو می‌خونیم. داستان یک حالت نمادین داره که به نظرم هر کس خودش باید توجه کنه و اینکه مثلا من بیام بگم از نظر من فلان کس نماد فلان چیزه خیلی قشنگ نیست. اما در مجموع میشه گفت با یک کتاب ضد جنگ روبرو هستیم. ه

از متن کتاب:ه
ه«جنگ دردهای جهان را بزرگتر می‌‌کند‌. جنگ هرچند هم بر ضد خرابی ها باشد، در آخر جور دیگری زمین را آکنده از درد می‌‌کند. اگر جنگ نهایت عدالت هم باشد همیشه زمین را لبریز غم می‌کند.»ه
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.