یادداشت حنانه علی پور

                اولش نمی‌دونستم چه یادداشتی برای این کتاب بنویسم.
ولی نصفه شبی فکر کردم کلمه ی استیصال می‌تونه کاملا این کتاب رو توصیف کنه. ناامیدی از زندگی ، ناامیدی از مرگ .

« آن پیرمرد اقلا وقت کرده بود که از زندگی سیر شود اما من؟ بیا و مرگ را انکار کن . خیر ، مرگ تو را انکار خواهد کرد.»
فضای کتاب آرومه و همراهی شما با دو دوست جوان و تقابلشون با خانواده  سنتی شون لذت بخشه. کنار اینها، داستان راجع به  شور جوونیه ، پیشرو و پیرو بودنه ، جسور بودن و کنار کشیدنه. با خودت میگی این شور و شعف  شخصیت اول ، انکار کردنش و مخالفتش با همه چیز تا کجا قراره پیش بره ؟ 
انتهای داستان شاید یه کوچولو جوابو روشن کنه.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.