یادداشت Han
1401/2/10
گاهی انسان ها بدون آنکه متوجه شوند در موقعیت های متفاوت قرار می گیرند و جایگاهشان عوض می شود این تغییر می تواند بزرگ یا کوچک باشد. حتی می تواند پسر بچه ای را جاسوس کند… جنگ جهانی دوم شده و آشوب همه جهان را فرا گرفته . گروه متحدین و متقین برای بار دیگر به جان هم افتادند و دنیا در دست نابودی است. امریکا می خواهد فرانسه را واسطه قرار دهد و با استفاده از آن آلمان را به تصرف خود در بیاورد، در این میان نوجوانی سیزده ساله بنام برتی که ساکن لندن است و میان جنگ زندگی می کند، ناخواسته به جاسوسی که می خواهد دنیا را نجات دهد تبدیل می شود… نویسنده موضوع جدید را انتخاب کرده بود به همین دلیل کتاب جذاب بود و در کنار جذابیت داستان نوع قلم نویسنده روان بود و مخاطب هنگام خواندن کتاب گیج یا گمراه نمی شد. معمولا کتاب هایی که موضوع جنگ جهانی را دارند، تاریخی هستند و خیلی روند کندی دارند و تقریبا دارای موضوعی شبیه به هم، اما داستان پسری سیزده ساله که جاسوس شود متفاوت است و من به عنوان خواننده تصوری از جاسوس در قالب پسر بچه ندارم برای همین به قلم کشیدن زندگی همچین شخصیتی جالب بود مخصوصا با وجود فراز و نشیب های خود داستان. پیرنگ کتاب بعضی مواقع خیلی کند بود و برخی مواقع هم تند، اما نقطه اوج در محل مناسب از داستان بود و دقیقا همان جایی که مخاطب منتظر بود تا آن اتفاق بیفتد و روند داستان عوض شود جایگذاری شده بود. گره ها در اوایل دیر به دیر باز می شدند اما کم کم دیگر خواننده معطل نمی شد و گره باز میشد و جریان داستان تغییر می کرد. شروع کتاب یکی از دلایل ترغیب شدن من به خواندن ادامه آن بود. اگرچه نگارش موضوعی جدید دشوار است اما نویسنده از عهده این کار بر آمده بود کتاب شروعی قوی داشت. از نظر شخصیت پردازی، پر رنگ ترین شخصیت یا همان شخصیت اول که خود برتی بود خیلی تعریف مشخصی نداشت و این باعث سردرگمی خواننده میشد. برتی پسری سیزده ساله بود که جاسوس شد. مقداری اطلاعات ظاهری دیگر … اما من از درون برتی خیلی خبر نداشتم و نمیدانستم چه اتفاقی در ذهنش رخ می دهد. توصیفات باطنی شخصیت یکی از پوئن های مثبت کتاب ها علاوه بر توصیفات مکان محسوب می شود. اگرچه کتاب از لحاظ توصیفات فضا و مکان واقعا محشر بود و تصور مکان هایی که برتی در آنها حضور داشت خیلی صریح بود اما کتاب از نیمی از قضیه که توصیفات درونی است محروم مانده بود. اسم کتاب نسبتا خوب بود اما برای بهتر شدن خیلی جا داشت چون معمولا کتاب هایی که اسم جذاب دارند مخاطب بیشتری دارند حتی اگر موضوع کتاب خوب نباشد اسمش کل بار کتاب را به دوش می کشد. همچنین در کنار اسم کتاب جلد کتاب هم تاثیر زیادی در نظر مخاطب دارد. جلد کتاب از اسمش بهتر بود و برای گزینه مناسبی برای انتخاب بود. در پایان کتابی جدید بود که موضوع آن جذابیت بالایی داشت و جدا از چند نکته منفی در کل کتاب خوبی بود. « نظریهپردازی بدون داشتن شواهد اشتباهی مهلک است... زیرا فرد سعی میکند اطلاعات را بر اساس نظریهاش تفسیر کند در حالی که باید برعکس باشد. »
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.