یادداشت علی دائمی

کالیگولا
📝 اخلاق‌گ
        📝 اخلاق‌گرایی کرئا و دست‌های آلودهٔ کایوس

▪️ «کالیگولا»، مشهورترین نمایشنامهٔ آلبر کامو، دربارهٔ سرگشتگی و عصیان یک امپراطور رومی‌‌ست که با پدیدهٔ مرگ و معنای زندگی دست‌وپنجه نرم می‌کند. فلسفه‌ورزی خون‌آلود کالیگولا از زمانی شروع می‌شود که او معشوقه‌اش را از دست می‌دهد و بدین طریق از مرگ سیلی می‌خورد. به نظر می‌رسد کالیگولا مجنون نیست یا جنونش ریشه در تعقل افراطی‌اش دارد. واقعیتی که کالیگولا پس از مرگ معشوقه‌اش با آن مواجه می‌شود، پوچی زندگی و تلاش بیهودهٔ انسان‌ها برای نادیده گرفتن آن است: «آدم‌ها می‌میرند و خوشبخت نیستند.» او تصمیم می‌گیرد از قدرتش برای یادآوری این پوچی به تمام مردم استفاده کند تا همگان آگاه شوند که زندگی بی‌معناست و شبح نیستی و پوچی بر هر تلاشی سایه انداخته است.

▪️ اگرچه کامو به این پوچی باور دارد و بسیاری او را با فلسفهٔ پوچی‌اش می‌شناسند، اما در این نمایشنامه موضعش موضعِ کالیگولا نیست. اگر بخواهیم به دنبال شخصیتی باشیم که بلندگوی افکار کاموست، آن فرد «کرئا» یا «اسکیپیون» است. خودِ کامو در جایی دربارهٔ زندگی می‌گوید: «حال که محکومیم، باید تا سرحد مرگ زیست؛ زیستنی نشأت‌گرفته از آگاهی. چرا که زندگی کردن، بزرگ‌ترین عصیان در مقابل زندگی‌ست!» تجلیِ این شور زندگی‌خواهی در عین باور به پوچی آن را در مناظرهٔ کرئا با کالیگولا می‌بینیم. در صحنهٔ ششم از پردهٔ سوم، کرئا صادقانه می‌گوید که از کالیگولا متنفر نیست، چون می‌داند او نیز مثل دیگران از خوشبختی محروم است؛ اما مجبور است کالیگولا را از میان بردارد، چون او ثبات و امنیت زندگی دیگران را از بین برده و به اصول اخلاقی‌ای که امثال کرئا خود را ملزم به رعایت آن می‌دانند، اعتنایی ندارد. این مناظره ما را به یاد اختلاف میان کامو و سارتر می‌اندازد؛ یا به تعبیری، تقابل اخلاق‌گرایی کامویی با جبرگرایی استالینیستی سارتر!

▪️ لذا دومین مضمون مهم در «کالیگولا»، بحث درباب حدود «آزادی»ست. کالیگولا می‌خواهد به معنای واقعیِ کلمه آزاد باشد و آزادی‌اش را در گرو محدود کردنِ دیگران می‌داند؛ آنجا که به پیشکارش می‌گوید: «من روش‌های زیادی برای اینکه نشان دهم آزادم، در اختیار ندارم. آدم همیشه به بهای محدود کردنِ دیگران می‌تواند آزاد باشد. ناراحت کننده است، اما طبیعی‌ست.» این جملات بیش از هرچیز ما را به یاد اعتقاد سارتر مبنی بر اینکه «جهنم دیگران‌اند» می‌اندازد. از این جهت، تفکرات، سردرگمی‌ها و کنشگری‌های کالیگولا یادآور شخصیت «گوتز» در نمایشنامهٔ «شیطان و خدا» یا جنایت‌طلبی «اورست» در «مگس‌ها» نوشتهٔ سارتر است. با این تفاوت که سارتر داستان شخصیت‌هایش را طوری پیش می‌برد که بر آزادیِ آمیخته با تعدی و جنایت آنان مهر تایید بزند، اما آزادی جنون‌آمیز کالیگولا برای آلبر کامو مورد تایید نیست. این دو نگاه متفاوت شاید بازتاب‌دهندهٔ اولین و مهم‌ترین علت نزاع و اختلاف بین کامو و سارتر است. کامو اگرچه زندگی را پوچ می‌دانست، اما در عمل به اصول اخلاقی انسانی معتقد بود و نمی‌خواست مبارزات سیاسی‌اش او را به فردی مانند استالین تبدیل کند. دیدگاه سارتر اما ناشی از جبرگرایی تاریخی مارکسیسم بود و اعتقاد داشت برای دست یافتن به آزادی کامل طبقات محروم، از آلوده شدن دست‌هامان ناگزیریم. آلبر کامو در «کالیگولا» تبعات چنین عقیدهٔ خطرناکی را نشان می‌دهد و همانطور که در کتاب دیگرش، «شورشی» بیان کرده است، معتقد است آزادیِ مهارنشده، به توتالیتاریسم ختم خواهد شد.

▪️ در مجموع دربارهٔ کالیگولا در مقام درام و نه در مقام یک رسالهٔ سیاسی می‌توان همان سخنانی را بازگو کرد که دیوید زین میرویتز گفته است: درام‌های کامو حرف‌های زیادی برای گفتن دارند، اما جای خالی یک راوی قدرتمند و بازیگردانیِ حرفه‌ای در آن‌ها به چشم می‌آید. او به ندرت در وظیفۀ اصلی یک نمایشنامه‌نویس، یعنی فاصله گرفتن از یک شخصیت و آزاد گذاشتنِ او برای اینکه به سرنوشت واقعی خویش شکل دهد، توفیق می‌یابد... برای همین است که نمایشنامه‌هایش بیشتر مانند یک رسالۀ سیاسی و نه یک نمایشنامه بنا شده و کاموی متفکر به ندرت به کاموی درام‌نویس اجازه می‌دهد که نمایشش را به آن اوج پیش‌بینی‌ناپذیر خود برساند.
      
651

51

(0/1000)

نظرات

زهرا🌿

1403/3/15

👌🏻🌱
"آزادی جنون آمیز کالیگولا برای آلبر کامو مورد تایید نیست!"
این جمله رو من متوجه نشدم یعنی چی!؟ خود شخصیت برای نویسنده مورد تایید نیست؟
3

1

این همه در ادامه توضیحش دادم 😅
شما در مقام نویسنده، هر شخصیتی که خلق می‌کنید اعمال و رفتارش مورد تاییدتونه؟ یعنی اگه ضدقهرمان داستان یه قاتل زنجیره‌ای باشه، اعمالش لزوماً مورد تایید نویسنده‌ست؟! 

3

زهرا🌿

1403/3/15

خوندم متوجه نشدم 😁
نه قطعا اینطور نیست. 
اقا حله متوجه شدم، من اصلا یه چیز عجیب برداشت کرده بودم 🤞🏼🪻
@choghoke_tanha 

1

🌹🌹🌹
@Jusmineblossm 

1

"جبرگراییِ استالینیستیِ سارتر"
دیسِ سنگین فرمانده دائمی به سارتر. هر وقت نقدی کنایه‌های چیزی به سارتر رو می‌بینم یا می‌شنوم، یه جون به جون‌هام اضافه می‌‌شه اصلا❤️❤️😂😂😂
1

4

مخلصیم 😂😂🌹🌹 

2

چقدر اون بحث دومین مضمونِ اثر اساسی بود.
چقدر دقیق گفتی جوان. چقدر دمت‌گرم🙄🤝
6

2

داریم آموخته‌هامون از شما و آقا محمدرضا رو بازگو می‌کنیم 😁🙏😘 

2

فقط اون نقل قول آخر، شروعش در مورد سارتر هستش؟ نباید در مورد کامو باشه؟
ای‌کاش بیشتر درام و ویژگی‌های نمایشی اثر را مطمح نظر قرار می‌دادی که یاد بگیریم واقعا...  
@choghoke_tanha 

2

آقا خدا خیرت بده که تقلب رسوندی 😂
خوبه سه بار هم مطالعه‌ش کردم، آخرشم باز به جای کامو نوشتم سارتر. 

راستش دلیل اینکه انقدر دیر یادداشت نوشتم همین بود که چیزی دربارهٔ وجوه نمایشیش به ذهنم نرسید. این حس به من دست داد که مثل کارهای سارتر غلظت فلسفه‌ش اونقدر زیاده که درام رو کمرنگ کرده. و این نکتهٔ خوبی نیست که دو نمایشنامه‌نویس مورد مطالعهٔ ما در باشگاه اونقدرا هم نمایش‌نامه‌نویس نیستن 😅 حالا می‌فهمم چرا در فهرست درام‌های منتخب اساتیدمون که ما رو ملزم به خوندنشون می‌کردن نامی از آلبر کامو نبود 😬
@SAH.Hashemi04 

4