یادداشت نَهَنگِ ماتَمزَده-
2 روز پیش
"چشم هایش" -آشناییام: خیلی قبل از اینها، با این کتاب از طریق فضای مجازی آشنا شدم و ۱ یا ۲ ماه پیش، از کتابفروشی حوض نقره تهیه اش کردم و بالاخره کمر به خوندنش بستم. -خلاصه: این کتاب، به واسطهی یک آقا ناظم سالخورده به دنبال کشف افسون چشمهای بزرگترین اثر ماکانِ نقاش، یعنی پردهی "چشم هایش" میپردازد. در طول داستان مشخص میشود که آخرین پردهی استاد ماکان، به طرز عجیبی به سرّ داستان زندگی او تا چگونگی تبعید او به کلات و پایان زندگی اش، مربوط میشود. -تحلیل محتوا: شخصیت پردازی؟ سیر داستان؟ فوق العادست! داستان به صورت اول شخص روایت میشود و تمام احساسات و افکار راوی برملا خواهد شد. به طرز عجیبی با راوی اخت شدم و قضاوت های نادرستم را پس گرفتم! نثری کمی سنگین دارد اما تار های زیرین روحتان را به لرزش و نواختن وا میدارد. و اما پایان داستان>>> -تحلیل ظاهری: متاسفانه، ویراستاری کمی دچار مشکل بود و این برایم آزاردهنده بود:) از لحاظ کیفیت چاپ هم، قابل قبول بود. در باب طراحی جلد هم، فقط این را بگویم که جلد نسخه دیگر این کتاب را بیشتر دوست میدارم. -نظر شخصی: شخصاً اینگونه داستان ها را میپسندم و با دل و جان میخوانمشان. طوری در فضای داستان غرق شدم که سالها بود چنین با شور و سرعت مطالعه نکرده بودم! البته که چندی بعد آن را بازخوانی خواهم کرد تا با درک و طرز فکر آن روزها، آن چیزی را که در توانم است از کتاب بگیرم. -امتیاز: ۵/۵ پ.ن: حدوداً از صفحه ۱۴۰ الی ۲۰۰، اوج داستان و قسمت های رمانتیک و لطیف کتاب بود که دلم را آب کرد:) و این قسمت ها بود که از خود بی خود شدم:)
(0/1000)
نظرات
16 ساعت پیش
هنوزم با به یاد اوردن پایانش غم سنگینی رو روی سینهام حس میکنم. سرنوشت و پایان عشقشون منطقی بود ولی کاش روندش هم کمی بیشتر عاشقانهتر میبود...
2
0
نَهَنگِ ماتَمزَده-
13 ساعت پیش
0