یادداشت مونا نظری

                خانه‌ی شما کجاست؟
جایی که به نامتان است؟
جایی که شبها در آن می‌خوابید؟
جایی که در آن احساس راحتی میکنید؟
جایی که آدم‌هایش دوستتان دارند؟

وطن کجاست؟
جایی که در آن متولد شده‌اید؟
جایی که در شناسنامه تان ثبت شده؟
وطن پدر یا مادرتان؟
جایی که از آن خاطره دارید؟
جایی که زبان مردم‌ش را می‌فهمید؟

دین شما چیست؟
دین پدر و مادرتان؟
دینی که از بچگی با مناسک و آیین‌هایش بزرگ شده‌اید؟
دینی که اکثر مردم جامعه‌ای که به آن تعلق دارید، به آن باور دارند؟ 
دینی که به نظرتان منطقی‌تر است؟ یا عاشقانه‌تر؟

خانواده‌ی شما کیست‌؟....

جواب هرکدام این سوال‌ها هرچه باشد، مصداقش برای بیشتر افراد دنیا یک چیز است. 
بیشتر آدمهای دنیا در پاسخ به این سوال‌ها، نام یک کشور، یک دین و نشانی یک خانه را می‌گویند. 
 «عیسی» یا  «خوزه» ، به تمام آنهایی که برای این سوالات یک پاسخ واضح و مشخص دارند، رشک می‌برد. چون او حتی برای سوالِ  «نامت چیست» هم یک پاسخ مشخص ندارد. 
  مادرش که یک خدمتکار فقیر فیلیپینی است نام خوزه، قهرمان ملی فیلیپین را برایش انتخاب کرده و پدرش که یک روشنفکر ثروتمند و وطن‌پرست  کویتی است نام پدرش عیسی را روی او گذاشته. 
پدر و مادر ما در بدو تولد، ملیت، وطن، خانواده و بسیاری دیگر از اجزای هویت را به ما هدیه می‌دهند. هرچند خیلی از ما ممکن است در طول زندگی بارها آرزو کنیم که کاش توان تغییر یک کدام از آنها را داشتیم، اما حواسمان نیست که وضوح و ثبات هرکدام از اینها و اینکه تکلیفمان را از خیلی جهات از همان اول معلوم می‌کند، چه نعمت بزرگی است. 
قدر این نعمت را کسی مثل خوزه (عیسی) می‌داند. او که نه تنها وطن، خانواده و دین مشخصی ندارد، بلکه خدایش را هم باید از نو بیابد.

 «ساقه بامبو» بر اساس یک داستان کاملا واقعی نوشته شده، شخصیت‌های  رمان و حتی اسامی آنها واقعی هستند و با کمی جستجو، عکس‌هایشان را هم می‌توانید پیدا کنید! 
ساقه بامبو پرکشش است، سخت می‌شود زمینش گذاشت، خواندنش پر از لذت کشف است و در مورد هویت، فرهنگ، وطن و خدا  شنیدنی برایمان زیاد دارد.

        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.