یادداشت معصومه سعادت

                کتاب خوبی بود، احساسات نیکی رو خیلی خوب منتقل می کرد، شما با نیکی متعجب می شدید، نگران می شدید، گرم یا سردتون می شد، خسته می شدید، کلافه می شدید و کلا خیلی خوب می تونستید هم ذات پنداری کنید.

داستان عادت کردن به شرایط خاص بود، اینکه اگر توی یه گودال شنی تو جایی که هیچ کس خبر نداره هم زندانی بشید، بعد مدتی شاید دیگه دلتون نخواد که ازش بیاید بیرون... داستان طمع بود، این که اگر طمع کنید ممکنه خیلی چیزها رو از دست بدید، داستان تلاش بود، تلاش برای آزادی تا به دست اوردنش....

کتاب خوبی بود، اما کتابی نبود که همه خوششون بیاد. داداشم بعد از این که خوند گفت از آسیای شرقی کتاب در نمیاد :))
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.