یادداشت zaynab

zaynab

1403/01/14

                شما چقدر حسرت می‌خورید؟ چقدر فکر می‌کنید که اگر ده سال پیش فلان کار را کرده بودید، امروز زندگی بهتری داشتید؟
موضوع کتابخانه‌ی نیمه‌شب دقیقا همین است: داستان گذشتن از حسرت‌ها.
نورا احساس می‌کند بی‌مصرف و بی‌فایده است. با تک‌تک سلول‌هایش درک کرده که هیچ تاثیر مثبتی بر زندگی اطرافیانش ندارد. برادرش جواب تلفنش را نمی‌دهد، پدر و مادرش مرده‌اند. دوست صمیمی‌اش مهاجرت کرده! حالش اصلا خوب نیست و می‌خواهد خودش را از این زندگی خلاص کند؛ اما خبر ندارد که میان مرگ و زندگی کتابخانه‌ای است و در آن کتابخانه بی‌نهایت کتاب هست. و هر کتاب یک زندگی است.
کتابخانه‌ی نیمه شب مکان معجزه‌آسای انتخاب‌های جایگزین است، فکر می‌کنی اگر بیست سال پیش ورزش را ول نمی‌کردی الان زندگی‌ات خیلی فرق داشت؟ کتابش را بخوان. خواندن یک جمله از هر کتاب، نورا را به آن زندگی خاص می‌برد. یک بار قهرمان المپیک است، یک بار ستاره‌ی موسیقی. یک جا مشهور و پولدار، یک جا فقیر و گمنام. سوال این است: در کدام زندگی می‌شود خوشحال بود؟
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.