یادداشت
1403/9/24
زیباترین و با تامل ترین قسمت این شاهکار ادبی برای من همان ابتدای داستان بود وقتی که همکاران آن اداره حین بحث کاری و پرونده های شکایات و فلان و فلان خبر مرگ دوستشان را شنیدند. هرکس به نحوی احساسات ش رو ابراز کرد و به فاصله ی دقایقی کوتاه به بحث قبلی و موضوع جانشینی همان دوست فوت شده در اداره بازگشتند. مرگ این شخص برای زندگی دوستانش وقفه ای کوتاه در حد چند دقیقه به وجود آورد برای همسر و فرزندانش این وقفه چند روزی بیشتر بود برای آشنایان شاید به اندازه شنیدن خبر و رویت اعلامیه مرگ اما برای دنیا هیچ.... واقعا هیچ تلخ است اما حقیقت است ... مرگ من و امثال من تاثیری در این جهان و این کره خاکی ندارد مترو سر ساعت حرکت میکند پرواز ها طبق برنامه انجام می شوند ماشین پخش و توزیع لبنیات مثل هر روز محصولات را به فروشگاه ها می رساند اخبار روز هر لحظه و هر ساعت منتشر می شوند رستوران ها پر و خالی میشوند پرنده ها پرواز می کنند مورچه ها همچنان به فکر زمستان و جمع آوری آذوقه هستند گربه ها دنبال صید می گردند باد، برگ درخت ها را به رقص وادار میکند همه و همه در جریان هستند ایوان ایلیچ ها هم مرده اند. ایوان ایلیچی که یادش رفته بود مرگ به سراغ اوهم خواهد آمد هر چه قدر هم که با شرافت و با برنامه زندگی کنی و هر چه قدر برای رنگ پارچه های مبل حساسیت به خرج بدی. کک کسی هم نمیگزد و زندگی در جریان است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.