یادداشت حسنیه صالحان

                شاعری عاشق، عاشقی عرب که توصیفاتش بی نظیر است و می گوید:

پسرم لبه تختم می نشیند

از من می خواهد شعری برایش بخوانم

اشکی از چشمم روی بالش می افتد

پسرم با سر انگشت آن را بر می دارد

"اما پدر اینکه شعر نیست اشک است."

می گویم:

"بزرگ که شوی، پسرم

دیوان اشعار عربى بخوانی

خواهی دید اشک و واژه

توام اند

و شعر عرب چیزی نیست جز قطره اشک

زدوده به انگشتی که می نویسد."
        
(0/1000)

نظرات

چه شعر زیبایی!