یادداشت Mob_oInA

Mob_oInA

Mob_oInA

1403/5/6

مادربزرگ سلام  رساند و گفت متاسف است
        تموم شد... واقعا برام دلچسب و شیرین بود.
واقعا تا مدت ها شیرینی این کتاب تو ذهنم می‌مونه
احساسات شخصیت ها...
داستان های مادربزرگ....
گذشته تک تک شخصیت ها‌‌...
عشق و امیدی که تو کتاب موج می‌زد 
مگه میشه اینارو از یاد برد؟
مگه میشه با السا و احساساتش همزاد پنداری نکرد؟
مگه میشه به مادربزرگ برای خاص بودنش حق نداد؟
مگه میشه مامان رو یه ابرقهرمان ندونست؟
مگه میشه برای وورس گریه نکرد؟
مگه میشه بریت ماری،  گرگدل و تک تک اون شخصیت ها رو دوست نداشت؟

      
31

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.