یادداشت مجتبی بنیاسدی
1401/7/14
حوزویها [باید؟] بخوانند محمدرضا حکیمی ۱۱ نامه نوشته به طلاب حوزه علمیه (و گَهگاهی به دانشگاهیانی که معارف دینی خواندهاند). بهتر بگویم به علماء نوشته. گلایه کرده. درس داده. و خواستههایی داشته. من و امثال من که بیرون از حوزه نفس کشیدهایم و بزرگ شدهایم، شاید تحلیل و حرفمان از حوزه به اندازهی قابل قبولی نرسد. اما حکیمی از خود حوزه بلند شده. انقلاب دیده. به قول خودش «بار سنگین بیش از ۵۰ سال دین و حوزه و زمان و فرهنگ و حماسه را بر دوش میکشد...». حق است که حوزویها حداقل صحبتهای این پیرمرد دردمندِ عدالت را یکبار بخوانند. البته از نوشتههای حکیمی برمیآمد که مشکل از ریشه است و باید در حوزه انقلاب شود. و با یک طلبهی سطح یک نمیشود کاری از پیش برد. اما نباید فراموش کرد که با این یکی یکی یکیها هست که میشود انقلاب کرد. نقل قول سخنان شهید مطهری در باب روحانیت و حوزه هم برایم جالب توجه بود. مطهری که خودش عمامهبهسر هم هست، سالها قبل انقلاب(و شاید اول انقلاب) این حرفها را زده، و ظاهراً حرفشنویی نبوده که باز حکیمی برخی سخنها را از «دوست شهیدش» نقل کرده و باز دارد کمبیش توسعهاش میدهد؛ چه سالی؟ ۷۲. و حالا که نزدیک به ۳۰ سال میگذرد، حوزهها به کجا میروند یا رفتهاند؟ اگر حکیمیها و مطهریها الآن بودند، حوزه را کجا میدیدند؟ و «برداشت از اسلام»، «اجرا» و «برخورد با موانع» سه عاملی هست که به قول حکیمی ما را از آن جامعه قرآنی و اسلامی دور نگه داشته. وگرنه برنامه که اسلام باشد و قرآن را که داریم. عملیاتی بودنش هم مشخص است. پس هر چه مشکل است از مسلمانی ماست. این را اینجا بنویسم که فراموشم نشود: حکیمی با مسئولیت اجرایی گرفتن روحانیون در جمهوری اسلامی مخالف بوده. صفحه ۲۹۶ کتاب در پاورقی چند خطی دلایلش را نوشته.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.