یادداشت

بنیاد؛ بنیاد و امپراتوری
        كلا اين سرى بنياد انگار داستان يه دين الهى تو آيندست

دانشمندى به نام هرى سلدون (مثل يه پيامبر)
به وسيله علم رياضيات (خدا)
اينده بشر و تمدن رو در ابعاد كهكشانى ميبينه.
سرنوشت پوچ بشر رو گوشزد (هشدار اخرت) 
و برنامه اى براى نجات تمدن ارائه ميكنه

*** هيچ منظور خاصى از اين مقايسه ندارم فقط افكارم رو به اشتراك ميذارم.

حالا در ابعاد كهكشان و به فاصله چند ده هزار سال
ماجراى سلدون فقط درحد يه افسانست
ميليارد ها نفر شايد حتى اسمشم نشنيده باشن
يا اگر هم شنيده باشن براشون اهميتى نداره

ولى گروهى از افراد در اجتماعى ملقب به بنياد
طبق گفته ها و خواسته هاى سلدون عمل ميكنن
عميقا به حرفاش و نقشه هاش باور دارن (باز هم مثل يه فرقه مذهبى و مبلغانش)

*** از اينجا به بعد ديگه اسپويل داره

يكى از عناصر جذاب داستان براى من
وابسته نبودن روان تاريخ به تصميمات شخصى بود. 

تصميمات رندم و دلبخواهى و احساسى افراد قرار نيست اينده اى كه روان تاريخ پيشبيني ميكنه رو تحت تاثير قرار بده. 
اين نكته باعث ميشه ادم ديد متفاوتى به داستان داشته باشه.
اما اخراي كار روند داستان خيلى با تصميم هاى شخصى و احساسى پيش رفت كه كمى ضد حال بود
(مثلا معرفى يه شخص به عنوان انتاگونيستى كه قراره همه چيزو تحت تاثير قرار بده)
ترجيح من اين بود كه داستان شخص محور نشه
ولى بازم ايراد خيلى بزرگى بهش وارد نيست چون هدف اين بود كه طرح سلدون به چالش كشيده شه 
(خيلى هم زيبا به چالش كشيده شد)
و كمى بالا پايين داشته باشه.
البته اتفاقات كتاب بعدى هم خيلى ميتونه رو نظرم راجب اين كتاب تاثير داشته باشه.
٣.٧٥
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.