یادداشت
1402/2/21
یک. به یک دهکده بسیار کوچک در یک کوه تنها فکر کنید. به یکی از پربرف ترین مناطق زمین. جایی که به طور معمول، زمستان ها حداقل 5 متر برف می بارد. جایی که بچه ها، از طبقه دوم روی برف می پرند. آسمان، در شب های تابستانی، پر از ستاره است. مسافران برای چشمه های آب گرم خود را به این دهکده می رسانند. در چنین فضایی، "شیمامورا"، برای فرار از ملال شهری، به سفری چند روزه به این دهکده می آید... دو. فضاهای توصیف شده، پر از سکوتند و تنهایی خاص خودشان. سکوت مخصوص شب های سرد زمستانی در کوه های پر از برف. سه. کتاب، داستان به خصوص و هیجان انگیزی ندارد. خیلی از لحظه ها، دلم می خواست سریع تر از بین دیالوگ ها و آدم ها عبور کنم و فرار کنم به آن طبیعت آرامش بخش آن! چهار. ترجمه کتاب عجیب بود. اولین مورد بسیار مهم، این بود که "گیشا"، "مهماندار" ترجمه شده بود. با توجه به این که یکی از شخصیت های مهم داستان، گیشاست، خیلی از روابط را متوجه نمی شدم تا این که متن انگلیسی را نگاه کردم. در متن انگلیسی، یک مقدمه خیلی خوب از مکان ها و اشخاص داستان بود که واقعا به نظرم عجیب است که ترجمه نشده. بخش هایی از جمله ها را هم انگار متوجه نمی شدم و مجبور بودم متن انگلیسی را نگاه کنم. در کل اگر مشکلی با انگلیسی خواندن ندارید، جتما انگلیسی ش را بخوانید. (اگرچه عنوان کتاب ، سرزمین برف است که مترجم آن را "قلمرو رویایی سپید" قرار داده که به نظرم قشنگ تر است!) پنج. اگر مثل من، گاهی کتاب ها رو برای غرق شدن در خیال و سفر کردن به سرزمین های رویایی می خونید، تجربه خواندنش رو از دست ندید!
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.