یادداشت محمدمهدی فلاح

از هگل تا نیچه: انقلاب در اندیشه ی سده ی نوزدهم
        همواره از خوندن کتاب‌هایی که از صرف بیان نظریات عبور می‌کنند و تلاش می‌کنند از دادوستدهای نظری [و بعضاً عملی فیلسوفان با هم در یک دوره زمانی سخن به میان آورند لذت می‌برم. این کتاب علاوه بر اینکه این ویژگی را داشت، بسیاری بیش از این هم داشت. در فصل‌های ابتدایی، زمانی که لوویت از رابطه بین هگل و گوته و تعاملات نظری آنان سخن به میان آورد و وجه تمرکز هر یک را متمایز کرد، مشعوف شدم و این شعف زمانی به اوج رسید که در بخش‌های آخر فصل واپسین کتاب، نسبت به رابطه و تاثیر کیرکگور از فوئرباخ آگاهی بدست آمد؛ اینکه چقدر کیرکگور در تئوری ایمانی خود به فوئرباخ وابسته است و چگونه جواب به پرسش‌های او را در جهت دیگری پیگیری می‌کند.
کتاب به شکل اعجاب‌انگیزی دقیق است و خود به مثابه یک اثر فلسفی ظاهر شده است. هیچ بخش آن ابتدایی نیست و تماماً به فراتحلیل فیلسوفان می‌پردازد و تقریباً هیچ تعهدی به نویسنده تازه‌وارد ندارد. برای همین با بخشی از مباحث کتاب اساساً نمیشد ارتباط گرفت و هرچند به نظر می‌رسید نویسنده در بخش‌های به مجادلات مطرح در حوزه فکری خود می‌پردازد و بدون هیچ ارجاعی نمی‌توان رد آن نزاع‌ها را گرفت، گاهاً حتی لوویت به تفسیرهایی از فیلسوفان دست پیدا می‌کرد که اساساً بدیع و حقیقتاً تأمل برانگیز بودند؛ ولی به هر حال نمی‌شد از کتاب به عنوان یک متن آشناساز سخن گفت و در نهایت باید از بخش‌هایی از آن بدون فهم گذر می کردم.
ولی در مجموع کتاب با ترجمه درخشان حسن مرتضوی کلنجاری جذابی بود.

پ.ن: وقفه 2 ماهه وسط کتاب پیش اومد و اونم بخاطر قانون مسخره کتابخونه بود که نمیذاشت یک کتابی که به زور تحویل میگیرن و قبل از یه بازه زمانی مجدداً بگیری!! :)
      

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.