یادداشت کـمیـل کـمالـی

        یه صبح پاییزی بیدار شدم ، کتابو دستم گرفتم و شروع کردم به مطالعه ، به علت مشغله درسی سرنوشت منو از این کتاب جدا کرد ...
ولی شب حدود ساعت 11 بهش رسیدم و تا صبح منو از خودش جدا نکرد..

اوایل داستان خیلی برای من گنگ بود و خیلی به خودم فشار اوردم ارتباط بگیرم و خب شد اونی که باید میشد بعد چند وقت یه کتاب خوندم که مثل یه فیلم بود برام و با اینکه میدونستم باید رو بعضی جمله هاش فکر کنم باز هم ولع یک جمله بیشتر رو داشتم.
خودم از خوندنش پشیمون نیستم و به شما هم پیشنهاد میکنم
(هرچند تو دانشگاه که راه میرفتم و دستم بود رفقای مذهبیمون هم انگار باهاش خاطره داشتن 😩🤦)

پایین تر یه تریلر از کتاب میرم در حدی که اسپویل نشه اگه دوست داشتی بخون :


داستان راجع به یه پسری از مذهب اهل سنته که در خانواده ای در سطح اجتماعی بالا زندگی میکنه و عاشق یه دختر شیعه میشه.
ولی ...
      
24

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.