یادداشت روح اله رحمتی نیا
1403/8/6
1️⃣ «بیمهری جریان حاکم فرهنگی به حوزه ادبیات پایداری قصه درازی است. این کتاب مشخصاً یکی از مصادیق بارز این موضوع است. دو سه ردیف کنار تر از شهیدان صیاد و آوینی، با شهدایی مواجه میشویم که در بوسنی به شهادت رسیدهاند و نسل جوان انقلابی از آنان بیخبراند. این کتاب روایت آن رشادتهاست.» این متن را دوستی در زمان تقدیم کتاب «پرواز بر فراز ویوودینا» به من، نوشت. (مرداد 1393). 2️⃣ از سالهایی که جنگ در کشور بوسنی به راه افتاده بود، چیز زیادی به خاطرم نیست جز آهنگ معروفی که امروز به گوش آدمهای آن دوران آشنا میاد. تا بشنوند بلافاصله میگویند مربوط به چه موضوعی است؛ موسیقی تیتراژ پایانی مستند 10 قسمتی «خنجر و شقایق» ساخته مرحوم طالبزاده از جنگ در بوسنی با نوسیسندگی و روایت شهید سید مرتضی آوینی. این رمان اساساً من را به شدت علاقمند به موضوع جنگ بوسنی کرد به نحوی که منشاء مطالعه چندین کتاب و دیدن چند مستند و پیگیری اخبار مربوط به اتفاقات نسلکشی مسلمانان توسط صربها و مشاهده برنامههای تلویزیونی و گفتگو با بوسنی رفتهها و دنبال کردن آدمهای مرتبط با بوسنی شد، و البته مشتاق سفر به اون کشور. 3️⃣ «پرواز بر فراز ویوودینا»؛ رُمانی است به قلم «محمود اکبرزاده» در 14 فصل که توسط انتشارات قدیانی در سال 1375 چاپ شد اما بنا به دلایلی – که مجالی برای طرح آن در اینجا نیست – در سال 1380، تنها دو بار دیگر تجدید چاپ شد و نهایتاً سال 1390، چاپ چهارم آن به بازار آمد. به یقین کتابی که با این جملات آغاز میشود: «نبرد مسلمانان بوسنیایی با دژخیمان صرب، یک سرود جاودان بود. یک قوس و قزح در آسمان همیشه ابری. حکایت مظلومیت مردم بوسنی و هرزگوین، تاریخ انسانیت را شرمنده کرد. و آدمهای این گوشه از سرزمین خدا، همرزم با فرشتهها، به ستیز با دیوان و ددان قرن دود و آهن رفتند. و در این میان، آنان که تا همیشهی تاریخ شرمنده نخواهند بود، سرافرازانی هستند که این مظلومین را یاری کردند.» خواننده را تا انتها با خود میبرد. از ایران تا بوسنی؛ از خرمشهر تا سارایوو؛ از اروند تا ویوودینا و از بازی دراز تا پرالیجا. 4️⃣ کتاب، داستان جانبازی به نام «سردار» را روایت میکند که از ناحیه دست و پا و چشم مجروح است اما متاسف که از دوست صمیمیاش – زمان – برای حضور در بوسنی عقب مانده. به بوسنی میرود – هر چند، زمان پیش از رسیدن او به شهادت میرسد – و با تعدادی از مجروحان بوسنیایی جنگ، گروهی به نام «دستها» را تشکیل میدهد. گروهی کوچک که با اعتماد و تکیه به تواناییهای سردار و آنچه او از جنگ عراق با ایران آموخته، موفق به فتح ارتفاعات «پرالیجا» در اطراف سارایوو میشوند تا بقیه رزمندگان بوسنیایی بتوانند به پیروزیای بزرگ – عبور از رودخانه «ویوودینا» و تسلط بر آن – دست یابند. 5️⃣ برای همه جوانانی که از رشادتهای مردم سرزمینشان در جنگ با عراق داستانها شنیده و فیلمها دیدهاند، باید گفت و نشان داد که همین جوانان جنگدیده، برای دفاع از اسلام و مردم مظلومی که به جرم مسلمان بودن، باید نسلشان از زمین برداشته میشد، چه رشادتها که از خود نشان ندادند. در این کتاب – فارغ از اینکه داستانی حقیقی یا نزدیک به واقعیت یا دور از آن دارد – همراه با سردار از کوچه پس کوچههای سارایوو عبور میکنیم، به خانههای ویران شده سر میزنیم، از احوال زنان و کودکان بیپناه آگاه میشویم، از جنایات فجیع صربها در کشتار مردان و آزار زنان میخوانیم، از خرمشهر و صبوری مردمان آن بیشتر میشنویم و حتی تاریخچهی جنگ برایمان بازگو میشود و مهمتر اینکه سردار برای جنگجویان بوسنی از جنگآوریهای همرزمان ایرانیاش میگوید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.