یادداشت محمد میرشاهی

                رمانی که نویسنده‌اش فیلسوفه که همین به تنهایی رغبت من رو برای خوندن این کتاب بیشتر کرد که به حق هم بود. چون با ریزبینی یک فیلسوف نوشته شده برای کوچکترین اتفاق داستان وارد چالش مفهومی از زبان شخصیتهای داستان میشه. گفتگوهایی پیرامون سقط جنین، اخلاق پزشکی، فلسفه،خودکشی، زندگی و مهم‌ترین و اصلی ترین موضوع کتاب مرگ. بعضی وقتها گفتگوها طولانی میشه که البته خاصیت یک فیلسوفه که به بحث علاقه خاصی دارن.
پاراگراف جالب درباره مرگ و زندگی از کتاب:
"فقط مرگ است که می‌تواند به زندگی معنا بدهد. چیزی که تا ابدالآباد وجود داشته باشد، معنا هم ندارد. به علاوه اگر پایانی وحود نداشته باشد. کلیتی هم وجود ندارد و وقتی کلیتی هم وجود نداشته باشد، هویتی هم وجود ندارد. اگر نابودنشدنی بودیم، نمی‌توانستیم در مقام فرد انسانی موجودیت داشته باشیم. اگر قرار است وجود داشته باشیم، مرگ باید باشد.پس مرگ... پیش شرط زندگی معنادار است." ص. ۴۸۰
" شاید زندگی هم این طور چیزی است. چیزی است که باید زندگی‌اش کرد، نه اینکه درباره‌اش فکر کرد. شاید فقط با زندگی کردن است که می‌توانیم زندگی را بفهمیم. شاید فهم زندگی در گرو زندگی کردن است." ص. ۵۱۳
البته ترجمه روان مرحوم مجتبی عبدالله‌نژاد هم (که در عنفوان‌جوانی فوت کرده‌اند) کتاب رو جذاب‌تر کرده است.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.