یادداشت علی دائمی

📝 در ستای
                📝 در ستایشِ سارترِ قصه‌گو...

🔻 «دست‌های آلوده» که به نظرم تا اینجا بهترین نمایشنامهٔ سارتر بوده است، برای من تداعی‌گر خاطرات و روایت‌های مربوط به تسویه‌های درون‌گروهی در دهه‌های چهل و پنجاه ایران بود؛ وقتی که تشکیلات آرمانگرا و مبارز با اعضای خودشان درگیر می‌شدند و چون هدفِ مبارزه، وسیله را برایشان توجیه می‌کرد، شروع کردند به حذف یکدیگر. نمایشنامه دربارهٔ نقشهٔ حذف یک فعال سیاسی به نام «هوده‌رر» و تردیدهای کسی‌ست که مامور به ترور او شده است.

🔻 شخصیت‌پردازی «هوگو»، پروتاگونیست داستان، به مراتب بهتر و کامل‌تر از آثار پیشین سارتر بود. به نظرم یک سنجهٔ مهم برای شناخت شخصیت‌های باورپذیر و چندبعدی وجود دارد: کشمکش‌های درونی و تفاوت نیازهای پنهان کاراکتر با اهداف ظاهری‌اش. از همان ابتدا انگیزه‌های شخصی و کشمکش درونی هوگو بر ما آشکار می‌شود. او در ظاهر می‌خواهد به اهداف حزب خدمت کند و عضو موثری برای تشکیلات باشد، اما نشانه‌های ظریف در داستان به ما می‌فهمانند که هوگو عقدهٔ جلب توجه دارد، احساس بی‌اهمیتی می‌کند و می‌خواهد ثابت کند که آدم ناتوان و پخمه‌ای نیست؛ برای همین است که مرتباً از اولگا نظر اعضای حزب را دربارهٔ خودش می‌پرسد و در جایی می‌گوید «شما دلواپس من خواهید شد و دربارهٔ من حرف خواهید زد...» هوگو در کشاکش با خاطرات گذشته و سبک زندگی بورژوایی خود است و برخلاف تلاش‌هایش برای خلاص شدن از گذشته، نمی‌تواند آن را به کلی رها کند. عکس‌های کودکی‌اش در چمدان و همراهی دختری به نام ژسیکا مهر تاییدی بر این واقعیت است. دلیل کشش هوگو به سمت هوده‌رر هم در همین نیاز پنهان نهفته است؛ هوده‌رر که آدم باهوشی است می‌فهمد باید به هوگو عزت نفس و حس اعتماد بدهد تا بتواند او را جذب کند. همین زیرمتن‌ها و تفاوت بین سه سطح «گفته‌ها»، «ناگفته‌ها» و «ناگفتنی‌ها» است که باعث می‌شود بگویم پرسوناژها در این نمایش خیلی واقعی‌تر از کارهای قبلی سارتر هستند.

🔻 غیر از شخصیت‌پردازی، سه ویژگی دیگر در «دست‌های آلوده» برایم جذاب و تحسین‌برانگیز بود: اول، مونولوگ جذاب هوگو در مقابل هوده‌رر بود که دربارهٔ کودکی و گذشته‌اش حرف می‌زند. چه مونولوگ ناب و زیبایی! این که سارتر قدر مونولوگ را دانسته و از تمام ظرفیت‌های نمایشنامه استفاده می‌کند، موید دیگری بر پیشرفت سارتر در درام‌نویسی است.

🔻 ویژگی دوم، صحنه‌آرایی خوب و استفادهٔ مناسب از آکسسوار است. اجزای هر صحنه به‌خوبی چیده شده و در پیشرفت داستان کاربرد دارند؛ میز و صندلی‌ها، پنجره‌، تخت، لباس‌ها، چمدان، سلاح، وسایل خانهٔ تیمی و... . این درحالی‌ست که نمایشنامهٔ «دوزخ» یا «مردگان بی‌کفن‌و‌دفن» انگار در خلأ اجرا می‌شدند؛ طوری که می‌شد با کمترین وسایل صحنه و یک دکور مینی‌مالیستی آن‌ها را به اجرا درآورد و به طور کلی صحنه نقش چندانی در روایت نداشت.

🔻 و سومین ویژگی مثبت «دست‌های آلوده»، شروع و پایان به‌موقع صحنه‌ها و ضرباهنگ مناسب آن است. هر صحنه در زمان مناسب شروع و در جای درستی تمام می‌شود تا تعلیق داستان حفظ شود. سارتر همان ابتدا مخاطب را از سرانجام ترور باخبر می‌کند تا مخاطب در طول فلاش‌بک طولانی داستان، به دنبال چگونگی انجام آن باشد. در این میان، صحنه‌ها با اوج و فرود مناسب و اتمام در لحظهٔ مناسب از کُند شدن روند داستان جلوگیری می‌کنند.

🔻 خلاصه اینکه سارتر «دست‌های آلوده» درام‌نویس قدرتمندتری از سارتر «مردگان بی‌کفن‌ودفن» است و با وجود آنکه باز هم دغدغه‌های سیاسی و فلسفی‌اش را به نمایشنامه‌اش تزریق کرده، اما در عین حال کارش را به سطح یک بیانیهٔ سیاسی تقلیل نمی‌دهد و به بایسته‌های درام‌نویسی پای‌بند می‌ماند. «دست‌های آلوده» این نکتهٔ مهم را نشان می‌دهد که پیام فلسفی یا سیاسی مولف هرقدر هم بلیغ و مهم و بزرگ باشد، باید از طریق پیرنگی جذاب و قصه‌ای بی‌نقص به مخاطب انتقال یابد، نه فقط سخنان اشخاص نمایش.
        
(0/1000)

نظرات

چقدر این مرور کافی بود. چقدر همه‌چی سر جاش بود. 

کارِتْ درسته فرمانده🫡
1
مخلصیم سید جان، درس پس می‌دیم ♥️🌹 
امید ابد

1402/11/19

عجب شعری
1
عالی‌ست... 👌 
خیلی خوب بود 
1
مخلصیم