یادداشت forouzan

forouzan

forouzan

1403/10/15

        یک داستان کوتاه و درجه یک از تورگینف👌🌟
راوی داستان در سی سالگی قراره بمیره:
(من به‌زودی، خیلی زود، خواهم مُرد. رودخانه‌ها یخ‌جامه‌هاشان را از تن می‌کَنند و من بر جريان برفابِ واپسين مي‌روم... به کجا؟ خدا می‌داند! شاید به دریا).
کسی که خودش رو یک آدم زیادی میدونه و میخواد در روزهای پایانی عمرش داستان خودش رو بنویسه:
(واژه فوق العاده ای کشف کردم، دقیقا زیادی، فکر نمی کنم دیگران از این واژه برای توصیف خودشان استفاده کنند، مردم خشمگین، مهربان، عاقل، احمق، آرام و یا ناآرام اند اما زیادی... نه. قطعا بدون همه ی این مردم نیز، دنیا شادمانه به گردش اش ادامه می دهد. اما بدون شک زیادی بودن نقطه ی برجسته ی شخصیت و وجه تمایزشان نیست و زمانی که درباره ی آن ها صحبت می کنی، اولین واژه ای که بر زبانت جاری می شود، واژه «زیادی» نیست، اما درباره ی من هیچ چیز نمی توان گفت، جز زیادی. بله انسان زیادی، همین و بس).

از معدود کتاب‌های کوتاهی که دوست داشتم.




      
17

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.