یادداشت حسن اجرایی

سودای تفکیک: جستارهایی در سنت فکری، روش شناسی و شخصیت های مکتب تفکیک
        سودای تفکیک؛ مضمون لذتبخش، ساختار آزاردهنده

سید حسن اسلامی در مقدمه سودای تفکیک، فلسفه را همچون ققنوسی به تصویر می‌کشد که حتی اگر بسوزد و به خاکستر تبدیل شود، از خاکسترش ققنوسی دیگر سربرمی‌آورد. او این قصه منطق الطیری را شاهد مثال مناسبی برای تحلیل رفتار تفکیکیان یافته است که گرچه در پی بی‌اعتبارسازی فلسفه‌اند، اما سرانجام به جایی رسیده‌اند که به باور او، تلاش می‌کنند با آن کسب اعتبار کنند. 

کتاب خواندن، شاید نوعی قمار است. بی آنکه بدانیم قرار است با چه متنی روبرو شویم، چگونه استدلال‌ها و شواهدی را از نظر بگذرانیم و اساسا چه چیزی از میان کلمات بیاموزیم، ناچاریم به میان آب بپریم. گاهی این آزمون چنان آزاردهنده است که بی آنکه به پایان برسد از آن انصراف می‌دهیم، گاه چنان دلچسب است که دوست نداریم به پایان برسد و گاه چیزی است میان این دو، که چیزهایی می‌آموزیم، با کسانی و اندیشه‌هایی آشنا می‌شویم و با کتاب خداحافظی می‌کنیم. اما سودای تفکیک کدام است؟ در ادامه خواهم گفت.

اگر درباره مکتب تفکیک کنجکاو باشیم، مطالعه سودای تفکیک لذتبخش خواهد بود؛ چرا که نویسنده، گرچه به تمامی موفق نشده، اما تا حد زیادی تلاش کرده با حفظ فاصله تحلیلی، ما را با اندیشه‌ها، شخصیت‌ها و مهمتر از همه، ‌با روش‌های تفکیکیان آشنا سازد؛ چنانکه در عنوان توضیحی کتاب هم آمده است: «جستارهایی در سنت فکری، روش‌شناسی و شخصیت‌های مکتب تفکیک». اما یکی از جذابیت‌های کتاب برای من، آشنایی با استدلال‌ها و شواهد مکتب تفکیک برای بی‌اعتبارسازی فلسفه و فلسفه اسلامی بود؛ استدلال‌هایی از جمله آنکه ترویج فلسفه در جهان اسلام را توطئه خلفا دانسته‌اند یا مخالفت امامان شیعه با فلاسفه و برعکس، یعنی مخالفت فلاسفه با امامان. نویسنده کتاب، در دو مقاله از مقالات کتاب، علاوه بر بیان این استدلال‌ها، تلاش کرده نشان دهد این دلایل تا چه اندازه سست هستند و نمی‌توانند راهی به مقصود تفکیکیان بجویند.

اما صفحات جذاب‌تر کتاب، بخش شخصیت‌هاست که نویسنده در سه مقاله تلاش می‌کند نشان دهد اتکای تفکیکیان به نظرات و نوشتارهای میرزا جواد تهرانی، علامه طباطبایی و میرزا مهدی آشتیانی، برای بی‌اعتبارسازی فلسفه و رفعت‌بخشیدن به تفکیک، وجهی ندارد. چنانکه سید حسن اسلامی گفته، برخلاف ادعای محمدرضا حکیمی که میرزا جواد تهرانی را «مدرس قرآنی تفکیکی» می‌خواند، آثار وی چنین چیزی را نشان نمی‌دهد؛ چرا که میرزا جواد، نه‌تنها قائل به تفکیک میان سه جریان معرفتیِ عقل، دین و کشف نبوده، بلکه خود نیز اهل فلسفه بوده و در اختلاف اصالت وجود و ماهیت، جانب اصالت ماهیت را گرفته است.

اما آنچه بیش از همه در کتاب سودای تفکیک به چشم می‌آید و تعجب برمی‌انگیزد، مواردی است که سید حسن اسلامی، به تشریح شیوه‌های اهالی تفکیک برای بی‌اعتبارسازی فلسفه می‌پردازد. از جمله، به یکی از منقولات محمدرضا حکیمی از علامه طباطبایی اشاره می‌کند، که با تقطیع همراه شده و چیزی خلاف مقصود طباطبایی را به خواننده القا می‌کند. بر این اساس، سید حسن اسلامی با اشاره به کتاب الاهیات الاهی، نوشته محمدرضا حکیمی می‌گوید: «به نقل ایشان، طباطبایی معتقد است که می‌توان گفت که ترجمه الاهیات، به منظور بستن درِ خانه اهل بیت بوده است.» اسلامی سپس توضیح می‌دهد که مراجعه به آثار علامه طباطبایی روشن می‌سازد که چنین نقل‌قولی از طباطبایی، امانت‌دارانه نیست؛ چرا که نوشته او در پاسخ به یک سوال، چنین بوده است: «می‌توان گفت که ترجمه الاهیات به منظور بستن درِ خانه اهل بیت بوده است. ولی آیا این منظور ناموجه حکومت‌های وقت و سوءاستفاده‌شان از ترجمه و ترویج الاهیات، ما را از بحث‌های الاهیات مستغنی می‌کند؟». 

اسلامی در ادامه مثال‌های فراوانی از آثار تفکیکی و به ویژه آثار محمدرضا حکیمی می‌آورد تا نشان دهد وی علاوه بر نقل ناقص، گسستن سخن از بستر اصلی، بی‌توجهی به سخنان دیگر نویسندگان، و انتساب بدون دلیل، حتی گاه دست به نقل کاذب هم زده است. یکی از نمونه‌های نقل کاذب که سید حسن اسلامی به آن اشاره کرده، ادعای مخالفت امام خمینی با «معاد صدرایی» و مخالف‌دانستن آن با «عقاید شناخته‌شده مسلمین» که به باور نویسنده کتاب، چنین چیزی در آثار امام خمینی یافت نمی‌شود.

نکته نهایی درباره متن کتاب آنکه در صفحات پایانی سودای تفکیک، مصاحبه‌ای گنجانده شده با عنوان «الحیاة نمونه عالی سلطه تفکر چپ در ایران است». گرچه در متن مصاحبه، جز چند جمله کوتاه، توضیحی در این باب داده نشده و نشانه‌هایی از مصادیق چپ‌گرایی در کتاب الحیاة، نوشته محمدرضا حکیمی بیان نشده، اما همین ایده می‌تواند مبنایی برای تحقیق و پژوهش در آثار حکیمی، بر اساس تاثیرپذیری از ادبیات و اندیشه چپ قرار گیرد.

از محتوا و مضمون کتاب که بگذریم، خواندن سودای تفکیک، تا حدودی آزاردهنده است. موارد زیادی در کتاب تکرار شده که برخی مضامین حتی تا چهار بار در نقاط مختلف کتاب بازگو شده است. نویسنده گرچه در مقدمه کتاب، به طور خلاصه و گذرا به «تداخل یا تکرار مباحث» اشاره کرده، اما دایره تکرار چنان زیاد است که خواندن کتاب را سخت و آزارنده می‌کند. 

در ادامه نقد پیش‌گفته، این نکته را نیز باید اضافه کرد که به دلیل در کنار هم قرار گرفتن مقاله‌های مستقل، بیشتر بخش‌های کتاب، گنگ و مبهم است و دست‌کم چند صفحه ابتدایی هر مقاله، با این ابهام ذهنی خوانده می‌شود که ربط این بخش به مکتب تفکیک چیست و چه نسبتی با دغدغه کتاب دارد. این ابهام، در مقاله «طباطبایی و دفاع از منزلت عقل»، به حد کمال رسیده است.
      

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.