یادداشت مصطفی صالحی بابادی

                #گزارش_یک_مرگ
به نظرم سخت ترین نوع روایت وقتی است که دستتان را رو می کنید. آن جایی که خواننده بفهمد آخر داستان را اول داستان گفته اید و بعد از آن هر کلمه برای نویسنده می شود جهنم! جهنم آن که نویسنده باید با فلش بک هایی خواننده را دنبال خودش بکشد.
#گابریل_گارسیا_مارکز در همان خط اول این رمان زیر صد صفحه ای به شما صربه ای می زند که شک ندارم تا عمر دارید به یادتان خواهد ماند.
صبح روزی که سانتیاگو ناصر کشته شد...تا انتهای داستان هر جا که بارقه ای از نور می آمد التماس میکردم کشته نشود! اما فوقع ما وقع...
اولین باری که نام این کتاب را شنیدم از زبان عباس معروفی بود. معروفی کسی است که هنر زیادی در پیچیده نویسی و جذاب کردن داستان با تلخی و البته نمایش انتهای داستان در ابتدایش دارد. معروفی گفت مارکز را خیلی دوست دارم و بهترین رمانی ک از او خواندم همین گزارش یک مرگ بود. راست می گفت.
کوتاه و موجز است اما تلخ و شیرین. کشته شدن جوانی به مسخره ترین شکل ممکن و این می شود نقطه ثقل داستان.
فردی دو دهه بعد از قتل این جوان به دنبال فهمیدن راز داستان قتلش راهی روستایی ساحلی در کلمبیا می شود و در جای جای داستان حسی مستند گونه به شما دست می دهد که تنها همین یک وجه برای ادامه داستان خود به خود کشش لازم را دارد.
داستان را سه روزه تمام کردم و بعد از اتمامش با سوال هایی حل نشده در متن داستان مواجه شدم که در انتها شما را در فضایی خلا گونه رها می کند.
نوعی تخدیر که در انتها با وجود فهم داستان یک آن برمیگردی و با خود میگویی: وای خدایا چی شد؟!
توصیه می کنم حتما بخوانید!
از نشر مرکز و با ترجمه لیلی گلستان

#کتاب_بخوانیم 
#من_انقلابی_ام 
#منطق_بخوانیم 
#فلسفه_بخوانیم
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.